خالقتر از خدا کیست؟!

خالقتر از خدا کیست؟!

احسن الخالقین

دلائل بهترین خالق بودن خداوند بسیار است از جمله:

 الف: خالقیّت او دائمى است.

 ب: محدودیّت به اشیاى خاصّى ندارد.

 ج: تنوّع در آن نامحدود است.

 د: از ساده‏ترین چیز مهم‏ترین را مى‏سازد.

 ه: مواد اوّلیه‏اش از خودش مى‏باشد.

 و: در ساختن تقلید نمى‏كند.

 ز: پشیمانى و تردید در او راه ندارد.

 ح: بر اساس رحمت مى‏آفریند، و تمام ساخته‏هایش هدفدار است.

 ط: ساخته او با نظام هستى هماهنگ است.

مراد از «احسن الخالقین» به فرموده امام رضاعلیه السلام آن است كه قدرت آفریدن را خدا به دیگران نیز داده، مثلاً حضرت عیسى از طرف خداوند مى‏آفریند.(1) «أخلق لكم من الطین كهیئة الطّیر»(2)

 

پی نوشت ها:

32) بحار، ج‏4، ص‏147.

33) آل‏عمران، 49.

 

منبع:

400 نكته از تفسیر نور، عباس بابائیان، تنظیم برای تبیان: شکوری

ترجمه منظوم سخنان امام رضا علیه السلام

حکمت های منظوم

رضا

ترجمه منظوم سخنان امام رضا علیه السلام

1 ـ مِن اَخلاقِ الاَنبیاء التَّنّظُّف

نظافت موجب پاكى جسم است            نظافت مایـه آرام جـان است
امـام هشتمین فرمود بـا خلق            نظـافت شیـوه پیغمبران است

 

2 ـ صاحِبُ النّعمَةِ یَجِبُ ان یُوَسِّعَ عَلى عِیالِهِ

توانگر را بوَد واجب كه بخشد               زن و فـرزند را از مال دنیـا
دهـد وسـعت به امر زندگانى            بـه شـكر نعـمت حى ّ تـوانا

 

3 ـ مَن لَم یَشكُرِ المُنعِمَ مِن المَخلوقین لَم یَشكُر اللهَ عزّوجلّ

شـنیده ام كه علـى بن موسـى كاظم                 خدیو طوس، بفـرمـود نكته اى زیبـا
كسى كه نیكویى خلق را نداشت سپاس       نكـرده است سپـاس خداى بـى همتـا

 

4 ـ الایمانُ اداءُ الفرائضِ و اجتِنابُ المَحارِم

فرمود رضــا امام هشتم:            انجام فرائــض است ایمان
دورى ز محرّمات و زشتى              پرهیز ز ناصواب و عصیان

 

5 ـ لَم یَخُنكَ الاَمین، وَ لكِن ائتَمَنتَ الخائِنَ

كسى كه بیـم ندارد ز كردگار علیم            وِرا به خدمت خلق خدا مكن تعیین
امین نكرده خیانت، تو از ره غفلت              امین شمـرده خیـانت شعار بدآیین

 

6 ـ الصَّمتُ بابٌ مِن ابوابِ الحِكمة

زبـان تو گـر تحـت فرمان نباشد                 خموشـى گزیـن، تا نیفتى به ذلـّت
على بن موسـى الرضا راست پندى:        سكوت است بابـى ز ابواب حكمت

 

7 ـ صدیقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّه جَهلُهُ

بــه نزدیـك نـادان بـوَد تـار گیتى                          ز دانـش بكـن گـیتـى تـار روشـن
بفرمود فرزنـد موســى بـن جعفـر:            تو را عقل یار است و جهل است دشمن

 

8 ـ التَّوَدُّدُ الى النّاسِ نِصْفُ العَقلِ

همیشـه در پـى تیـمـار بینـوایان باش              كمك به خلق، ز كردار خـالق احـد است
امام راست در این رهگذر، كلامى نغـز:          كه در معاشرت خلق، نیمى از خرد است

 

9 ـ التَوَكُلُ اَن لاتَخافَ اَحداً اِلاّ اللهَ

بزن بـر لطـف حق دست توكل                كـه لطف ایـزدى باشد تو را بس
توكـل آن بـوَد كـاندر دو عالم                    به غیر حق نـترسى از دگر كس

 

10 ـ اَفْضَلُ ما توصَلُ به الرَّحِمِ كفُّ الاَذى عَنْها

فرمـود رضـا ولـى ّ مـطـلق                 گنجینـه علم و فضل و احسـان
بهتر صلـه رحـم به گیتى است                  خـوددارى از گـزنـد ایشـان

 

11 ـ اَحسَنُ النّاسِ مَعاشاً مَن حَسُنَ معاشُ غیرِهِ فى معاشِه

بهتـرین رهـرو به راه زندگـى است           آن كه همچـون شمع روشنگـر بـوَد
مردمـان در پرتـوش راحـت زینـد                     زندگـى در خـدمتش بـهتـر بــوَد

 

12 ـ العَقلُ حِباءٌ مِنَ اللهِ و الادَبُ كُلْفَة

رضـا سبـط پاك رسـول امین                   كه نتـوان سـر از خدمتش تافتن
بگفتا: خرد بخشش ایـزدى است              ادب را به كوشش تـوان یافـتن

 

13 ـ لَیسَ لِبَخیلٍ راحةٌ و لا لِحَسودٍ لَذّةٌ

بخل رنج است و حسادت محنت است              از ولـى ّ آمـوز درس عبـرتـــى
راحتـى در بخــل نتـوان یـافـتن                       در حسـد هـرگـز نیـابـى لذّتــى

 

14 ـ مَا الْتَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ اِلاّ نُصِرَ اَعظَمُهُما عَفواً

عفــو آییـن بزرگـــان باشـــد                             بـخشش آییـنـه دورانـدیـش اسـت
دو گـروهـى كه به جنگنـد و ستیـز                نصرت آن راست كه عفوش بیش است

 

15 ـ عَونُك لِلضَّعیفِ اَفضَلُ مِنَ الصَدَقَة

سخنـى دارم از امـام همام                        كـه مفید است بهر هر طبقه
دستگیرى ز ناتوان و ضعیف                        به یقین، بهتر است از صدقه

 

16 ـ المُؤمِن اِذا اَحسَنَ استَبشَرَ وَ اِذا اَساءَ استَغفَرَ

گر ز بخت بد به كس بد كرده اى                       هان، مشـو نومیـد از درگاه ربّ
مـؤمن ار نیكى كنـد شادان شود               ور كند بد، مى كنـد بخشش طلـب

 

17 ـ المُسلِمُ الّذى سَلِمَ المُسلِمون مِن لِسانه وَ یَده

شـنو پند فرزند موسـى بن جعفر                         امـام بحـق، مـاه بـرج امـامت
كسـى هسـت مُسلم كه باشند مردم           ز دست و زبانش به امن و سلامت

 

18 ـ لَیسَ مِنّا مَن لَم یأمَن جارُهُ بَوائِقَه

به همـسایه نیكى كن اى نیكمرد               كه همـسایه را بر تو حقها بوَد
از آن كس كه همسایه ایمن نبُود                    بـفرمود مـولا: نـه از ما بوَد

 

19 ـ التواضُعُ ان تُعطى النّاس مِن نَفسِك ما تُحبّ ان یُعطوك مِثلَه

چنان سـر كن اى دوست با نیك و بد              كه باشـد ز تـو نیك و بد در امـان
تـواضع چـنان كن به خـلق خـداى                 كه خواهـى كنـد خلق با تو چنـان

 

20 ـ الصَّفح الجمیلُ العفوُ مِن غیرِ عِتاب

عفو چون كرده اى خطاب مكن                  كار بـى جا و نـاصـواب مكن
وه چه نیكوسـت، عفـو بى منّت              عفو كـردى اگـر، عتـاب مكن


نظم اشعار از على باقرزاده(بقا) تنظیم برای تبیان: ملکی

دل غمدیده ما درجهان غمخوار هم دارد

 

 دل غمدیده ما درجهان غمخوار هم دارد
برای راز دل، دل محرم اسرار هم دارد

سخن بسیار دارد دل ز جور روزگار اما
اگر گوید سخن داند ضرر بسیار هم دارد

نمی گویم به غیر حق بعالم گرچه می دانم
که گوش از بهر بشنیدن در و دیوار هم دارد

سر سبزم زبان سرخ آخر میدهد بر باد

چرا چون حرف حق گفتن طناب دار هم دارد

هنوز ای مدعی اندر فراز دار درعالم
علی درمکتب خود میثم تمار هم دارد


بجای نوش دائم میزنی نیش ونمی دانی
که این راه و روش را عقرب جرار هم دارد

مکن ظلم و ستم ظالم بترس از آه مظلومان
که صبح روشن هر فرد شام تار هم دارد

به گرد هیچ بهرهیچ درعالم مپیچ ای هیچ
که این پیچیدگی را در طبیعت مارهم دارد

غنی حق ضعیفان را به غارت می برد اما
نمی داند جهان یک خالق جبار هم دارد


بترس از آتش قهر خدا کز بهر ما ایزد
اگر دارد بهشت و آب کوثر نارهم دارد

گنه کارم من ژولیده یارب خود تومی دانی
که گل باآنهمه حسن ولطافت خارهم دارد

ژوليده خراسانی

 

انقلاب و تغییرزمان ظهور آقا(عج)!

انقلاب

و

تغییرزمان ظهور آقا(عج)!

انقلاب وتغییرزمان ظهور آقا(عج)!

اصلاً تعجب نکنید ! درست است  و حداقل تیتر آن بدون غلط تایپ شده!

لکن تفسیر جالبی دارد که باید با دقت بخوانید ؛

اولا": تغییر زمان ظهور و تاخیر و نقدیم آن امر ممکنی است و عوامل اختیاری هم دارد مثل چگونگی عملکرد ما شیعیان که برای مطالعه  تفصیل آن را  در بخش دین واندیشه سایت تبیان می توانید جستجو نمایید.

ثانیاً: براساس اصل دوم متمم قانون اساسی ایران مصوب۱۲۸۵هجری شمسی،چیزی به تصویب رسید که به صراحت آن مصوبه" تا زمان ظهور حضرت حجة عصر عجل الله فرجه  تغییر پذیر نخواهد بود" که  خود بیانگر نکات جالبی است؛

نکته اول: این اصل پیش از ظهور امام زمان (عجل الله فرجه الشریف ) تغییر کرده است !

نکته دوم :چرا باید چنین می شد!  که این مطلب ،خود نیازمند چندین مقاله است و ما درزیر نکاتی در مورد این اصل که علی رغم قید  " تا زمان ظهور حضرت حجة عصر عجل الله فرجه  تغییر پذیر نخواهد بود"  ، دگرگون شده و اصل 4 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شکل جدید آن است و نیز درباره برخی دیدگاههای غرب زده گان در مورد آن در حد مجال نکاتی را تقدیم می نماییم.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و گذشت قریب 30 سال از آن هنوز شاهد لازم الاجرا بودن برخی قوانینی هستیم که مربوط به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی می‌باشند و گاه دارای اهمیت فوق‌العاده نیز می‌باشند که خود این مساله را از زوایای گونه گونی قابل توجه کرده است.

لگد به قله قوانین ایران

واقعا جای شگفتی است  که این اشخاص از تغییر قوانین اسلامی  و قرآن  اظهار خرسندی و احساس بدست آوردن دل غرب زدگانی همچون خود را دارند در حالیکه نه تنها اصل چهارم قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی ایران بلکه  قانون اساسی ایران شیر و خورشید،مصوب 14جمادی الاخر 1324 هجری قمری(مطابق با ۱۲۸۵ هجری شمسی و 1906میلادی)  یعنی بیش از یکصد سال قبل! در  متمم‌های خود نیز  خلاف این را مقرر و  نمایان ساخته و  ترجیح خواست خداوند متعال  و  اراده ملت شیعه امامیه را به خوبی هویدا ساخته است آن هم با  قید  " تا زمان ظهور حضرت حجة عصر عجل الله فرجه  تغییر پذیر نخواهد بود"!!

 در واقع اجرای قوانین قبل انقلاب  سوال مهمی را در نظرهر شخص اهل دقت و تحقیق می‌تواند طرح سازد؛ سوالی که نحوه نگرش اشخاص دخیل در قانونگذاری پیش از انقلاب را نیز به نوعی منعکس می‌سازد؛ و آن اینکه:چطور با وجود انقلاب اسلامی با  آنهمه جوانب گسترده آن در ابعاد متعدد مدنی‏، جزایی‏، مالی‏، اقتصادی‏، اداری‏، فرهنگی‏، نظامی‏، سیاسی، آموزشی ‏ و غیر اینها هنوز برخی قوانین پیش از انقلاب لازم الااجرا هستند؟!

به عنوان نمونه قانون مدنی مربوط به سال 1307 شمسی است و حتی مسائل مربوط به ارث زن ومرد ، و خانواده را که در قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم‌السلام احکام خاصی و مهمی را دارند، در برمی‌گیرد؛ آیا اجرای این قوانین با رعایت قوانین اسلام منافات ندارد ؟!

پاسخ مثبت به این سوال (یعنی قابلیت اجرای اینگونه  قوانین قبل انقلاب که نه تنها منافاتی با اسلام حقیقی= امامیه  ندارد بلکه دقیقاً مطابق آن است)حقیقتی است آشکار ومورد توافق همه حقوقدانان آگاه و دارای دلایل قانونی و شرعی خود که متمم قانون اساسی مشروطه که اصل 4 قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی ایران شبیه آن است، از جمله دلایل تائید آن است، این حقیقت از یک‌سو بیانگر وجود برخی دیدگاه‌های اسلامی در طراحان قوانین پیش از انقلاب و از سوی دیگر نشان‌دهنده شگفتی فراوانی است برای ما ،بلی از اظهار نظرات برخی اشخاص غرب‌زده که به تبعیت و وابستگی به احکام اسلام اعتقاد قلبی ندارند و بر همین پایه به سمت قوانین به ظاهرحقوق بشر دوستانه فرار می کنند!! پدیدارمی گردد ؛

حقوق بشر به کجا میرود و انسان در آن واقعاً به چه معناست؟

در همین زمینه (حقوق بشر در غرب) ببنید= انسانی که گرگ شد!

واقعا جای شگفتی است  که این اشخاص از تغییر قوانین اسلامی  و قرآن  اظهار خرسندی و احساس بدست آوردن دل غرب زدگانی همچون خود را دارند در حالیکه نه تنها اصل چهارم قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی ایران بلکه  قانون اساسی ایران شیر و خورشید،مصوب 14 جمادی الاخر 1324 هجری قمری(مطابق با 1285 هجری شمسی و 1906میلادی) سالها قبل انقلاب اسلامی در  متمم‌های خود نیز  خلاف این را مقرر و  نمایان ساخته و  ترجیح خواست خداوند متعال  و  اراده ملت شیعه امامیه را به خوبی هویدا ساخته است آن هم با  قید  " تا زمان ظهور حضرت حجة عصر عجل الله فرجه  تغییر پذیر نخواهد بود"!!

به راستی چه شده؟!آیا ظهور  امام زمان(عج) یعنی قید تغییر این ماده محقق شده !! به این دو اصل که به آنها استدلال گردید ، بنگریم و بگرییم به حال کسانی که خلاف مقررات اسلامی را می خواهند و بدان افتخار هم می کنند!!

 بالاترین اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران،که نه تنها بر همه قوانین بلکه بر خود دیگر مواد قانون اساسی نیز حاکم است فریاد میزند : 

كلیه‏ قوانین‏ و مقررات‏ مدنی‏، جزایی‏، مالی‏، اقتصادی‏، اداری‏، فرهنگی‏، نظامی‏، سیاسی‏ و غیر اینها باید بر اساس‏ موازین‏ اسلامی‏ باشد. این‏ اصل‏ بر اطلاق‏ با عموم‏ همه‏ اصول‏ قانون‏ اساسی‏ و قوانین‏ و مقررات‏ دیگر حاكم‏ است‏ و تشخیص‏ این‏ امر بر عهده‏ فقهای شورای‏ نگهبان‏ است‏.

 متمم قانون اساسی ایران مصوب1285هجری شمسی نیز بعد از آنکه در اصل اول مقرر می دارد : مذهب رسمی ایران اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه‌است باید پادشاه ایران دارا و مروج این مذهب باشد به صراحت در اصل دوم خود می گوید:

" مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تایید حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلدالله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثرالله امثالهم و عامه ملت ایران تأسیس شده‌است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله و سَلم نداشته باشد ومعین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده علمای اعلام ادام الله برکات وجود هم بوده و هست لهذا رسما مقرر است در هر عصری از اعصار هیاتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علمای اعلام وحجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسامی بیست نفر از علماء که دارای صفات مذکوره باشند معرفی به مجلس شورای ملی بنمایند پنج نفر از آنها را یا بیشتر به مقتضای عصر اعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویت بشناسند تا موادی که در مجلس عنوان می‌شود به دقت مذاکره و غور رسی نموده هریک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشنه باشد طرح ور د نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رأی این هیات علماء در این باب مطاع و بتبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجة عصر عجل الله فرجه تغییر پذیر نخواهد بود."

صرف نظر از تحلیل این ماده که مجال خود را می طلبد آنچه برای نگارنده این مقاله بیش و پیش از هر چیز چشم نوازی می کند این است که بر اساس آنچه گفته شد تنها راه تفسیر علت این نحوه نگرش به ظاهر مسلمانانی که  به مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامی افتخار میکنند(!!) این است که بگوییم لابد زمان ظهور حضرت حجة عصر عجل الله فرجه تغییر کرده است!!

تبيان

هدايتگران راه نور - زندگانى امام سجّادعليه السلام

هدايتگران راه نور - زندگانى امام سجّادعليه السلام

پيشگفتار

الحمد للَّه، و صلّى اللَّه على محمّد و آله الطاهرين.

زندگى حضرت سجّاد زين العابدين عليه السلام را مى خوانم و مى كوشم تصويرى كامل از شخصيّت آن امام در ذهن خود ترسيم كنم.

هنوز اين كار را به پايان نرسانده به ياد آياتى مى اُفتم كه در آنها سيماى بندگان صالح خداوند ترسيم شده است.

وقتى در اين آيات تدبّر مى كنيم، شيطان ما را به وسوسه مى اندازد كه اين آيات درباره بشر سخن مى گويند يا در مورد فرشتگانى كه از پرتو نور قدرت خداوند آفريده شده اند؟ شايد اينان قهرمانان افسانه اى هستند؟ ولى از خداوندبه دور است كه در سخنانش ذرّه اى مبالغه و گزافه گويى باشد، مگر نه اين كه مبالغه و دروغ باطل است و در كتاب خدا اصلاً جاى ندارد؟! پس حقيقت چيست؟ هنگامى كه قصص پيامبران و امامان را مى خوانيم كاملاً حقيقت رادرمى يابيم، مى فهميم تمثيل اين صورت نورانى كه آيات از زندگانى بندگان نيك خداوند نمودار مى سازد حقيقت واقع است و ما به پيروى آنان در اين حقيقت فراخوانده شده ايم.

در اين امر به ويژه حكمت ولايت نهفته است چون خداوند ما را امر كرده است تا از طريق پيروى از اوليايش جوياى وسيله به سوى او شويم و از حضرتش خواستار هدايت شويم چنانكه كسانى را كه برآنان نعمت هدايت ارزانى داشت و با راكعان ركوع گزاريم و با صادقان باشيم واز حضرتش بخواهيم كه ما را به كاروان صالحان ملحق فرمايد.

در واقع ولايت اولياى خدا ما را وامى دارد تا از نحوه زندگى تابناكشان بهره ور شويم و چون از نزديك با ايشان آشنايى پيدا مى كنيم بر ضدوسوسه هاى شيطان كه همواره به دوستان خويش الهام مى كند كه تبلور اين صفات، ناممكن است و يا تأكيد مى كند كه اين صفات از باب تشجيع و تشويق ذكر شده و يا فقط نمونه هاى شكوهمند ادبى هستند، ايمن مى شويم.

بزرگترين حيله شيطان بازداشتن انسان از پيمودن نردبان كمال الهى است و داورى آن بررسى زندگى پيامبران و امامان صالحان امّت است؛ بدين اعتباركه آنان نيز انسانهايى چون ما بوده اند كه مورد انعام و اكرام خداوند قرار گرفته وبه مقامى پسنديده و شايسته در نزد حضرتش، دست يافته اند.

از بيست و سه سال پيش خداوند بر من منّت نهاد تا در فرصتهاى اندكى كه پيش مى آمد، در خصوص زندگى و سيماى امامان عليهم السلام دست به نگارش بزنم امّا نتوانستم اين سلسله را كامل كنم.

امروز كه خداوند به من توفيق نوشتن انديشه هايم در مورد قرآن را كه به نام"من هدى القرآن" - تفسير هدايت - موسوم است، ارزانى داشته براى تكميل اين سلسله بار ديگر دست به كار شده ام، اميدوارم خداوند اين بار مرا درتكميل و به پايان رساندن آن موفق بدارد.

امّا شگفتى من زمانى افزون شد كه در كنار ساحل اين درياى گوهر خيزايستادم و از خود پرسيدم: از اين دريا چه مى توان گرفت تا تقديم برادران خواننده كرد؟! من توانسته بودم از آنچه در خاطر داشتم كتابى مفصّل در خصوص زندگى امام سجّادعليه السلام بنويسم امّا از آنجا كه خود را مقيّد به خلاصه نويسى كرده ام دست از آن همه تفصيل برداشتم.

علّت حيرت و شگفتى من نيز در همين نهفته است كه از زندگى درخشان آن حضرت كه قلم چون منى گنجايش ذكر آن راندارد چه مى توانم برگزيد؟! بنابراين، اگر در اين مختصر قصور يا تقصيرى بزرگ در شرح زندگى آن حضرت مى يابيد از شما پوزش مى طلبم و از شما مى خواهم كه اين سلسله رامدخلى براى ورود به كتابهاى مفصّل در خصوص زندگى آن بزرگواران تلقّى فرماييد.

از خداوند مى خواهم كه مرا بر اين كار موفق فرمايد و كردارم را ازشائبه هاى ريا و سمعه و غرور و خودپسندى و گناه و آلودگى پاك و در امان نگاه دارد.

محمّدتقى مدرّسى

نام: على پدر و مادر: امام حسين عليه السلام، شهربانو(دختر يزدگرد سوّم( شهرت: سجّاد، زين العابدين زمان و محل تولّد: روز پنجم شعبان سال 38 هجرى )يا 15 جمادى الاولى همان سال) در مدينه.

زمان و محل شهادت: در 12 يا 18 و يا بنابر مشهور در 25 محرم سال 95هجرى در مدينه به تحريك هشام بن عبدالملك، مسموم شده و به شهادت رسيد.

مرقد شريف: در مدينه منوّره در قبرستان بقيع دوران زندگى: در دو بخش: 22 - 1 سال با پدر.

35 - 2 سال عصر امامت خود.

طاغوتهاى زمان: 9 نفر، از يزيد تا هشام بن عبد الملك(دهمين خليفه اموى).

رهبرى و رهبران الهى وقتى كه مى شنويم وحى مارا به ولايت فرمان مى دهد دچار حيرت وشگفتى مى شويم و از خود مى پرسيم: اين همه تأكيد پى در پى و اين همه تعبيرهاى فراوان و ترغيب و تشويق براى چيست؟ خداوند مى فرمايد: (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ)1)).

"از خدا و رسول و اولى الامر خودتان پيروى كنيد.

" قرآن همواره ما را به فرمانبردارى از زمامداران شرعى و پذيرفتن اوامر آنان فرا مى خواند و از فرمانبرى طاغوتها و ظالمان نهى مى كند،بيش از صد مورد بر ضرورت سرپيچى از ستمگران دستور مى دهد و باصيغه هاى گوناگون و با شيوه هاى مختلف بر ضرورت التزام و پاى بندى بشر به اطاعت و انضباط، تصريح مى كند.

در قرآن كريم آمده است: (فَلاَ وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً)2)).

"نه چنين است، به پروردگارت سوگند كه اينان ايمان نياورند مگر آنكه درنزاعشان تو را حاكم كنند و از آنچه حكم كرده اى احساس سختى و دلتنگى نكنند وكاملاً تسليم تو باشند.

" در دهها آيه قرآنى و به تعبيرهاى گوناگون بر ضرورت رجوع به خداوپيامبرش همواره تأكيد شده است.

اوباما کیست؟

اوباما کیست؟

اوباما

"باراک حسین اوباما" عضو حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا‌ و سناتور جوان ایالت ایلینویز در انتخابات سراسری این کشور به عنوان چهل و چهارمین رئیس جمهوری آمریکا برگزیده شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، اوباما از سال 2007 با برپایی مبارزات انتخاباتی برای ریاست جمهوری، خود را به عنوان کاندیدای حزب دموکرات و به عنوان یک چهره سیاسی ملی در آمریکا مطرح و در 3  ژوئن سال 2008 با کنار زدن هیلاری کلینتون تنها رقیب جدی خود در کنگره ملی حزب دموکرات به عنوان نامزد این حزب معرفی شد.

زندگینامه اوباما:

باراک حسین اوباما 4 اوت 1961 در ایالت هاوایی از پدری کنیایی و سیاهپوست و مادری سفیدپوست اهل ویچیتا ایالت کانزاس متولد شد، اما در نهایت این ازدواج منجر به جدایی شد.    

زمانی که او شش ساله بود، مادرش با مردی اندونزیایی ازدواج کرد و خانواده دسته جمعی راهی جاکارتا شدند.

بعدها باراک اوباما برای تحصیل بیشتر و زندگی با پدربزرگ و مادربزرگش به هاوایی بازگشت. وی در 1983 لیسانس علوم سیاسی با گرایش روابط بین الملل را از دانشگاه کلمبیا نیویورک به دست آورد و پس از آن به شیکاگو نقل مکان کرد. در سال 1988 پس از چند سال کار در شیکاگو با گرفتن وام تحصیلی وارد دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد شد. سرعت پیشرفت وی در آنجا چنان شتاب پیدا کرد که در سال دوم تحصیل خود به ریاست نشریه مشهور قانون هاروارد انتخاب گردید و نخستین رئیس سیاهپوست این نشریه حقوقی شد.

اوباما خیلی زود دکترای حقوق خود را از دانشگاه هاروارد با کسب درجه ممتاز دریافت نمود.

اوباما پس از هاروارد به شیکاگو بازگشت و به عنوان یک وکیل حقوق مدنی مشغول فعالیت شد و دانشکده حقوق دانشگاه شیکاگو بلافاصله از او سریعا بعنوان یک هیئت علمی جدید استخدام بعمل آورد.

باراک حسین اوباما 4 اوت 1961 در ایالت هاوایی از پدری کنیایی و سیاهپوست و مادری سفیدپوست اهل ویچیتا ایالت کانزاس متولد شد،

زندگی سیاسی:

اوباما در 4 ژانویه 2005 وارد سنا شد. با وجود تازه وارد بودن در واشنگتن او گروهی از مشاوران خبره را که معمولاً سناتورهای تازه کار به آن توجهی نمی‌کنند به کار گرفت. وی "پیت رز"، سیاستمدار کهنه کار ملی را به عنوان رئیس ستاد خود انتخاب و همچنین "کارن کورن بلو" اقتصاددان را به عنوان معاون سیاسی خود منصوب کرد. وی همچنین مسئولان اجرایی پیشین کلینتون، "آنتون لیک" و "سوزان رایس" را به عنوان مشاوران سیاست خارجی خودش برگزید.

اوباما پنجمین آفریقایی آمریکایی است که به سنا راه پیدا کرده و همچنین سومین آفریقایی آمریکایی است که با رأی بالا به عنوان سناتور برگزیده شده ‌است. اوباما در فوریه سال 2007 در ایالات ایلینوی در یک سخنرانی اعلام کرد نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال 2008 خواهد بود.

ستاد انتخاباتی وی موفق به جلب 54 میلیون دلار از حامیان در نیمه نخست سال 2007 شد که رکوردی در جلب سرمایه نسبت به انتخابات سالهای پیش از آن بود. نظرسنجی‌ها نشان داد که او با سناتورهیلاری کلینتون دیگر نامزد انتخابات ریاست جمهوری حزب دموکرات رقابتی تنگاتنگ دارد. همچنین او در انتخابات مقدماتی مجمع حزب دموکرات در ایالت آیووا نفر اول شد و در ایالت نیوهمشایر با اختلاف 3 درصد بعد از سناتور کلینتون در جایگاه دوم قرار گرفت که سرانجام این روند منجر به پیروزی او به عنوان نامزد دموکرات شد.   

پس از پایان انتخابات اولیه در حزب دموکرات، رقابت او با مک کین برای رسیدن به کرسی ریاست جمهوری آغاز شد.

جان مک کین اوباما را به بی تجربگی در سیاست خارجی متهم کرد و در مقابل اوباما نیز در اظهارنظری مک کین را جیره خوار شرکت‌های نفتی دانست.

اما این اتهامات از سوی جمهوریخواهان با توجه به افزایش بحران مالی و دیدگاه منفی آمریکا به بوش و جمهوریخواهان راه به جایی نبرد و اوباما به پیروز انتخابات بدل شد.

اوباما در سخنرانی خود  در 4 ژوئن 2008 بدون توجه ماهیت صلح آمیز برنامه هسته ای ایران گفت: "اگر به ریاست جمهوری برگزیده شود؛ "هرکاری را که از دستش برآید خواهد کرد تا ایران به سلاح اتمی دست نیابد"

موضع گیری‌های سیاسی:

اوباما از اولین مخالفان سیاست‌های دولت بوش در عراق بوده ‌است. در دوم اکتبر 2002 روزی که کنگره مصوبه جنگ عراق را تصویب کرد و به دولت بوش مجوز جنگ را داد، اوباما در جمع کثیری از مخالفان جنگ عراق در شیکاگو سخنرانی کرد.

در 16 مارس 2003، هنگامی که جرج بوش اولتیماتوم 48 ساعته ‌ای به صدام حسین برای خروج از عراق یا مواجهه با جنگ داده بود، اوباما در بزرگترین اجتماع ضد جنگ در شیکاگو سخنرانی کرد و اظهار داشت که هنوز برای جلوگیری از وقوع جنگ دیر نشده است.

این مسئله او را از سایر رقبایش در انتخابات سنا در سال 2004 که به جنگ رای مثبت داده بودند متمایز کرد و او به عنوان یک سناتور با مواضع لیبرال جایگاه خود را متمایز کرد.

موضع گیری در برابر ایران:

باراک اوباما در ژوئن 2007 طرحی را به مجلس آمریکا ارائه داد که سرمایه گذاران خارجی را به خروج سرمایه‌های خود از ایران تشویق می‌کند.    

به ادعای سناتور اوباما دولت ایران از درآمدهای نفتی برای توسعه برنامه هسته ‌ای خود و حمایت از گروه‌های تروریستی در خاورمیانه استفاده می‌کند و اعمال فشار بر شرکتها برای قطع روابط مالی با جمهوری اسلامی اثر تحریمها را افزایش می‌دهد.

وی در سخنرانی خود در نشست کمیته امور عمومی آمریکا- اسرائیل موسوم به ایپک  در 4 ژوئن 2008 بدون توجه ماهیت صلح آمیز برنامه هسته ای ایران گفت: "اگر به ریاست جمهوری برگزیده شود؛ "هرکاری را که از دستش برآید خواهد کرد تا ایران به سلاح اتمی دست نیابد". اوباما طرفدار مذاکره با ایران در سطح عالی و حتی مذاکره با رییس جمهور ایران است.

اوباما

موضع در برابر اسرائیل:

رژیم صهیونیستی از مسائل مهمی است که تمامی سیاستمداران آمریکایی اعم از جمهوریخواه و دموکرات باید موضعی روشن در برابر آن اعلام کنند.

نشست کمیته امور عمومی آمریکا- اسرائیل موسوم به ایپک از جمله مجامعی است که سیاستمداران و نامزدها در آن به سخنرانی پرداخته و موضع خود را در مورد اسرائیل اعلام می کنند.

اوباما که بیت المقدس را پایتخت جدایی ناپذیر رژیم اسرائیل می داند در سخنرانی خود در ایپک حمایت بی چون چرای خود را از رژیم صهیونیستی اعلام کرد.

وی همچنین در موضعی خصمانه ایران را بزرگترین خطر برای اسرائیل و همچنین آرامش و ثبات در منطقه خاورمیانه خواند و مدعی شد: "خطر ایران، شدید و واقعی است و هدف من این خواهد بود که این خطر را از پیش پا بردارم".

رند عالم سوز (حافظ شیرازی)

رند عالم سوز

زندگینامه حافظ

مینیاتور حافظ

"شمس‏الدین محمد "معروف به حافظ ، خواجه حافظ شیرازی , ملقب به لسان الغیب و ترجمان الاسرار ، عارف ، شاعر و غزلسرای بزرگ و بلند آوازه ایران ، در سده هشتم هجری متولد شده است.

از تاریخ تولد ، مدت عمر و احوال حیات حافظ , آگاهی ما بسیار اندك است ، ضمن آن كه تذكره ها و دیوان اشعار او نیز در این راه چندان گره گشایی نمی‏كند . در غالب مآخذ نام پدرش را "بهاء‏الدین " نوشته‏اند و ممكن است ، "بهاء الدین علی الرسم", لقب او بوده باشد.

تذكره نویسان نوشته‏اند كه نیاكان او از كوهپایه اصفهان بوده‏اند و نیای او در روزگار حكومت " اتابكان سلغری" از آن جا به شیراز آمده و در همان شهر ساكن شده‏اند و نیز چنین نوشته‏اند كه پدرش " بهاء‏الدین محمد" بازرگانی می‏كرد و مادرش ا ز اهالی كازرون بوده و خانه ایشان در دروازه كازرون بود.

ولادت حافظ در اول قرن‏های هشتم هجری و حدود سال 727 در شیراز اتفاق افتاد . پس از مرگ " بهاء الدین" پسران او پراكنده شدند , ولی " شمس الدین محمد" كه خردسال بود ، با مادر در شیراز ماند و روزگار آن دو به تهی‌‏دستی می‏گذشت ، به‏همین سبب حافظ همین‏كه به مرحله‏ای از رشد رسید ، در نانوایی محله به نانوایی مشغول شد‏ ، تا آن كه عشق به تحصیل كمالات او را به مكتب‏خانه كشانید و به تفضیلی كه در "تذكره میخانه" آمده است ، وی چندگاهی ایام را بین كسب معاش و آموختن سواد می‏گذرانید . پس از آن شیوه زندگی حافظ دگرگون شد و او در جرگه طالبان علم درآمد و مجالس‏ درس عالمان و ادیبان زمان را در شیراز درك كرد و تتبع و تفحص در كتاب‏های مهم دینی و ادبی از قبیل " كشاف زمخشری" و "مطالع الانظار"," قاضی بیضاوی" و "مفتاح العلوم سكاكی" و امثال آن ها پرداخت و "محمد گلندام" معاصر و جامع دیوانش او را چندین بار در مجلس درس " قوام الدین ابوالبقاء"، "عبدالله بن محمد بن حسن اصفهانی شیرازی "(م 772 هجری ) مشهور به " ابن النفعیه نجم"، عالم و فقیه بزرگ عهد خود ، دیده و غزل‏های او را در همان محفل علم واجب شنیده است. چنان‏كه از سخن "محمد گلندام" برمی‏آید ، "حافظ" در دو رشته از دانش‏های زمان خود یعنی علوم شرعی و علوم ادبی كار می‏كرد و چون استاد او " قوام الدین"، خود عالم به قرات سبع بود ، طبعا حافظ نیز در خدمت او به‏حفظ قرآن با توجه به قرائت‏های چهارده گانه ممارست می‏كرد و خود در شعرهای خویش چندین بار بدین اشتغال مداوم به‏كلام الله اشاره كرده است و به تصریح تذكره نویسان , اتخاذ تخلص حافظ نیز از همین اشتغال نشات كرده است.

حافظ

روزگار جوانی حافظ مصادف بود با امارت "جلال الدین شاه شیخ ابوالاسحاق اینجو " ( 774 تا 754 ه ـ ق) در فارس . این پادشاه كه ممدوح حافظ شد و حافظ از دولت مستعجل او به نیكی یاد كرده است ، پادشاهی هنرپرور ، با ذوق و عشرت دوست بود , در سال 744 ه - ق بر فارس مستولی شد و خطبه و سكه به نام خود كرد . اما " امیر مبارزالدین مظفر" كه مردی متعصب و بی رحم بود , با او رقابت داشت . قساوت او تا به این حد بود كه توسط دو فرزند خود یعنی" شاه شجاع" و برادرش" محمود مظفری "به وضع دردناكی كور شد ( سال 754 ه- ق ) . پس از منازعات بسیار شیراز را گرفت و 4 سال بعد اصفهان را نیز از دست او خارج ساخت و او را اسیر كرده و به شیراز آورد . در آن جا او را به دست یكی از دشمنان قدیمی خود كه خون پدر را نیز می‏خواست ، همراه با پسر یازده ساله‏اش به قتل رسانید . به هر حال حافظ از عهد او ، رجال عصر او و خوشی‏های روزگار پادشاهی او ، با شوق و علاقه بسیار در غزل هایش یاد كرده است.

دوره دوم زندگانی حافظ ، مصادف با روزگار حكومت " امیرمبارزالدین محمد مظفر" بوده كه دوران تشویش خیال این شاعر بزرگ و شاعران بزرگ و دانشمندان دیگر بوده است ، زیرا به تعبیر خواجه از شمشیر او خون می‏چكید.

سروران را بی سبب می‏كرد حبس

گردنان را بی خطر سر می برید

و او كه خود را "خسرو غازی" پادشاه غازی می‏نامید ، به این نام درپوستین مردم می‏افتاد و به قول "محمود كتبی"، مورخ معروف "آل مظفر" هفتصد- هشتصد نفر را به دست خویش گردن زده بود و در سختگیری و تعصب آیتی بود و بدیهی است كه چنین شخصی خوش آیند خاطر شاعری بلندنظر و آسان گیر و رند و دشمن ریا و سالوس نمی‏افتاد . اما پسران او شاه "شجاع" و شاه "منصور"، مورد توجه و ممدوح حافظ بوده‏اند ، نیز سلاطین دیگر "آل مظفر" چون شاه "یحیی"، شاه "محمود" و "زین العابدین" و همچنین "سلطان اویس" و "سلطان احمد ایلكانی" كه در تبریز و بغداد حكومت داشته‏اند , همه در اشعار او یاد شده و شاعر روی هم رفته آن ها را ستوده است.

اواخر عمر حافظ مصادف با استیلای " امیر تیمور گوركانی" بر فارس بوده است و اگر ملاقات و دیداری ، او با حافظ داشته , اواخر عمر شاعر بوده است.

  1. گویند ، چون " امیر تیمور" فارس را تسخیر كرد و شاه منصور را كشت ، خواجه حافظ شیرازی را طلب كرد , چون حاضر شد ، "تیمور" آثار فقر را در چهره او نمایان دید . گفت : ای حافظ ! من به ضرب شمشیر تمام روی زمین را خراب كردم تا سمرقند و بخارا را آباد كنم و تو آن را به یك خال هندو می بخشی . می‏گویی :
  2. اگر آن ترك شیرازی به دست آرد دل ما را
  3. به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
  4. حافظ گفت : از آن بخشندگی‏هاست كه بدین روز افتاده‏ایم !
حافظ

گذشته از مباحث مربوط به توحید و خداشناسی و بیان وحدت هستی ومقولات دیگر و نیز علاوه بر اصل رندی و خوش باشی ، مساله ای كه ذهن حافظ را به خود مشغول داشته، بیزاری از ریا و سالوس است كه به تجهیز ، خرمن دل و دین ریاكاران و مردمان را سوخته و خواهد ساخت.

 

گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود

رندی آموز و كرم كن كه نه چندان هنرست

حیوانی كه ننوشد می و انسان نشود

 

این ریا و سالوس انواع مختلف دارد و حافظ به برخی از آن ها اشارت كرده است :

 ریا در وعظ و صنعت یعنی خودنمایی و سخن آرایی ،

 گفتن سخنان شیرین امیدوار كننده برای عامه و باور نداشتن به آن ها ،

بی اعتنایی به اصول انسانیت به بهانه دیانت و فسق نهان همراه زهد آشكار و جز این ها . حافظ با آن كه با صوفیه به ویژه آن گروه كه پشمینه پوشی را دكان زراندوزی و صید قلوب ساده عوام ساخته‏اند ، نظر خوشی ندارد ، در برخی موارد كلام او یادآور مطالب و مقاصد صوفیه است و معلوم می‏گردد كه با اصل عرفان و تصوف نزاعی ندارد و خود او نیز سالك آن راه است . نزاع او با كسانی است كه این اندیشه عالی و مذهب والا را دكان ساخته‏اند و خرید و فروش می‏كنند.

حافظ چندین قصیده عالی و چند منظومه كوتاه محكم و تعدادی قطعات و رباعیات نیز سروده است . اما شهرتش بیشتر در غزل سرایی است و معمولا غزلیات او را كمال این نوع سخن و از هرحیث اوج غزل فارسی می‏شمارند و به ویژه استادی او در سرودن غزل‏های عارفانه به پایه‌‏ای رسیده كه تاكنون كسی به مقام او نرسیده است . در سراسر دیوان حافظ غزل‏های عرفانی بسیاری می‏توان یافت كه حتی برخی از غزل‏ها كه ظاهرا غزل عاشقانه است , می‏توان تعزلی عارفانه شمرد.

رند در لغت به معنی زیرك , حیله گر ،ریاكار و بی مبالات است . ولی در اصطلاح عارفان و صاحب دلان و اهل شهود معنای آن " آن كه ظاهر خود را در ملامت دارد و اندرونش سالم باشد."

لیكن حقیقت رندی به ویژه نزد حافظ یك جنبه , یك بعد ندارد و بلكه ابعاد گوناگون دارد , از آن جمله تجاهل العارف و غنیمت شمردن وقت ، ثبات عقیده و مخالفت با دمدمی بودن ، انتخاب شیوه عشق و وجدان بر طریقه عقل و برهان ، ظرافت طبع و رد خشونت ، فرهیخته بودن و به پختگی كوشیدن ، اعتقاد به جبر و ریشخند به كسانی كه به قدر عقیده دارند ، بلندی ایثار و تسامح و نداشتن تعصب ، سبكباری و ترك جهان گفتن و رهایی از حرصی و هوای نفس است كه به همه این موارد ، حافظ توجه داشته است.

حافظ رند است ، یعنی عارفی است كه پیش از رسیدن به وادی رندی در ایستگاه‏های مختلف اندیشه توقف كرده , ولی از همه آن ها عبور كرده و به رندی رسیده است . به عبارت دیگر ، می‏توان گفت كه زمانی مانند بسیاری دیگر همه چیز را كامل و بی عیب دیده و اعتقاد بر این داشته است كه دور فلك به شیوه عدل است و همچنین باور داشته است كه باید آدمی دل خوش باشد به این كه ظالم راه به مقصود نمی برد.

حافظ رند است ، یعنی عارفی است كه پیش از رسیدن به وادی رندی در ایستگاه‏های مختلف اندیشه توقف كرده , ولی از همه آن ها عبور كرده و به رندی رسیده است . به عبارت دیگر ، می‏توان گفت كه زمانی مانند بسیاری دیگر همه چیز را كامل و بی عیب دیده و اعتقاد بر این داشته است كه دور فلك به شیوه عدل است و همچنین باور داشته است كه باید آدمی دل خوش باشد به این كه ظالم راه به مقصود نمی برد.

غزل حافظ ، هم دارای سطوح عاشقانه چون غزل سعدی است ، هم دارای سطوح عارفانه چون غزل عطار و مولانا و عراقی و هم از سوی دیگر وظیفه اصلی قصیده را كه مدح است بر دوش دارد . از این رو شعر حافظ نماینده هر سه جریان عمده شعری قبل از اوست و قهرمان شعر او ، هم معبود و هم معشوق و هم ممدوح است .

شعر حافظ در محور عمودی ، بیشتر دنیوی و عاشقانه یا مدحی است و مضامین مختلف از جمله عرفان در محورهای لفظی است و كسانی كه شعر او را عرفانی می دانند به محور افقی توجه دارند ، یعنی ابیات او را مستقل می‏پندارند . در این كه بین ابیات حافظ ارتباط هنری ظریفی است , هیچ شك نیست . اما باید توجه داشت كه ارتباط طولی با وحدت موضوع فرق می‏كند و ارتباط ابیات او با هم گاهی از طریق تداعی واژه‏ها و معناها است . آن چه شعر او را از شعر شاعران گروه تلفیق جدا می‏كند , علاوه بر لطف خدادادی سخن این است كه حافظ ،شاعری سیاسی و مبارز هم هست و با زبان ایهام و طنز به مسائل حاد اجتماعی دوره خود پرداخته است و با نوع شاهان متظاهر و زاهدان ریایی و صوفیان دروغین به مبارزه ای جانانه مشغول بوده و از این رو شعر او پر از اشاره‏های تاریخی به اوضاع و احوال عصر اوست كه بسیاری از آن ها برما مجهول است . از سوی دیگر او در به كارگیری زبان ادبی یعنی استفاده كامل از بدیع و بیان و ایجاد روابط متعدد موسیقایی و معنایی بین كلمات گوی سبقت را از همگان ربوده است . در بدیع لفظی بیشتر به انواع جناس و سجع و در بدیع معنوی به انواع ایهام از قبیل ایهام تناسب ، ایهام تضاد ، ایهام ترجمه و تبادر و ایهام جناس و استخدام توجه دارد و در بیان عمده توجه او به استعاره تثبیه و سمبل است و از طرف دیگر شعر او از تلمیح به نكات و آموزه‏های عرفانی و قرآنی خالی نیست . ایهام در حافظ غوغایی است و بسامد آن از همه صنایع بیشتر است , به نحوی كه برخی آن را مختصه اصلی سبك حافظ شمرده‏اند .

شعر حافظ در محور عمودی ، بیشتر دنیوی و عاشقانه یا مدحی است و مضامین مختلف از جمله عرفان در محورهای لفظی است و كسانی كه شعر او را عرفانی می دانند به محور افقی توجه دارند ، یعنی ابیات او را مستقل می‏پندارند .

انواع مختلف ایهام در اشعار حافظ به گونه‏ای است كه این دیدگاه وجود دارد كه حافظ برای اولین بار این صنعت را كشف كرده است . دیگر از مشخصات عمده شعر حافظ ، طنز است كه آن را در همه زمینه ها از جمله در زمینه خیالی به كار برده است و در زمینه های فكری گاهی خیام را به یاد می‏آورد . اما به طور كلی دیوان حافظ خلاصه‏ای از همه جریانات مهم و عهده ادبیات پیش از او است . او به شعر همه شاعران بزرگ مخصوصا به اشعار معاصران خود نیمی از شاعران گروه تلفیق توجه داشت و بسیاری از غزلیات او اقتفای غزلیات آنان است . اما علو بیان ادبی او به همه نمونه های اصلی را تحت شعاع قرار می دهد.

در پایان تفالی به دیوان حافظ می‏زنیم تا حسن ختامی برای این مطلب باشد :

 

گل در بر و می بر كف و معشوق به كام است

سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید درین جمع كه امشب

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

در مذهب ما باده حلال است و لیكن

بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

در مجلس ما عطر میامیز كه ما را

هر لحظه زگیسوی تو خوشبوی مشام است

گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است

چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

از چاشنی قند مگو هیچ و ز شكر

زان رو كه مرا در لب شیرین تو كام است

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است

همواره مرا كنج خرابات مقام است

از ننگ چه گوئی كه مرا نام زننگ است

وزنام چه پرسی كه مرا ننگ زنام است

میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز

وانكس كه چو ما نیست درین شهر كدام است

با محتسبم عیب مگوئید كه او نیز

پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

كه ایام گل و یاسمن و عید صیام است

منابع ومآخذ:

1- "سبك شناسی شعر" نوشته " سیروس شیمسا " ، انتشارات فردوس.

2- "مبانی عرفانی و احوال عارفان"، نوشته "دكتر علی اصغر حلبی"، انتشارات اساطیر.

3-"تاریخ ادبیات ایران " نوشته" ذبیح الله صفا "، انتشارات فردوس.

4-" تاریخ عصر حافظ" ، نوشته" قاسم غنی" ، انتشارات زوار.

5-" تاریخ تصوف در اسلام"، نوشته" قاسم غنی" انتشار زوار.

6-"راحت جان (شادی و امید با حافظ)" نوشته " صمد مهمان دوست"، انتشارات نوید شیراز.


مریم آموسا-شورای گسترش زبان و ادب فارسی------------- تبیان

ماهيت و مصاديق ايثار و شهادت

مسابقه«نجوا با شهدا»

ماهيت و مصاديق ايثار و شهادت

«شهادت» در تفکر اسلامي به معناي گذشتن از سرمايه جان و هستي خود در راه يک هدف و آرمان الهي است.

در تعريف « شهادت» در انديشه اسلامي، آن چه که اصلالت و اهميت دارد و در واقع محقق کننده ي حقيقت مقام شهادت مي باشد، همانا انگيزه و نيت و غايت آن و وجه آگاهانه و اختياري اش مي باشد.

متفکر شهيد، استاد مطهري در تعريف مفهوم شهادت و شهيد چنين مي فرمايد:

« مرگي شهادت است که انسان با توجه به خطرات احتمالي يا ظني يا تعيين،فقط به خاطر هدفي مقدس و انساني و به تعبير قرآن، «في سبيل الله» از آن استقبال کند.

شهادت دورکن دارد: يکي اين که در راه خدا و في سبيل الله باشد؛ هدف، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فداي هدف نمايد.

ديگر اين که آگاهانه صورت گرفته باشد... شهادت به حکم اين که عملي آگاهانه و اختياري است و در راه هدفي مقدس است و از هر گونه انگيزه خودگرايانه، منزه و مبراست، تحسين برانگيز و افتخارآميز است و عملي قهرمانانه تلقي مي شود. در ميان انواع مرگ ميرها تنها اين نوع از مرگ است که از حيات و زندگي، برتر و مقدس تر و عظيم تر و فخيم تر است... پس شهادت، قداست خود را اينجا کسب مي کند که فدا کردن آگاهانه تمام هستي خود است در راه هدف مقدس... از نظر اسلام هرکس به مقام و درجه شهادت نايل آيد که اسلام با معيارهاي خاص خودش او را شهيد بشناسد، يعني واقعاً در راه هدف ها عالي اسلامي با انگيزه برقراري ارزش هاي واقعي بشري کشته بشود، به يکي از عالي ترين و راقي ترين درجات و مراتبي که يک انسان ممکن است در سير صعودي خود نايل شود نايل مي گردد.»

شهيد

شهادت را مي توان کامل ترين جلوه ايثار دانست. همين وجوه ايثارگرانه و آگاهانه در رفتار شهيد است که مقام وجودي او را برتري و تعالي مي بخشد. حضور و سلوک و ايثار شهيدان و ايثارگران و مجاهدان، نه فقط موجب کمال فردي و ارتقاء و سعه وجودي ايشان مي گردد؛ بلکه نقشي سازنده و شورآفرين و تعالي بخش و الهام دهنده  و هدايت گري براي امت و ديگر مردمان دارد و موجب تغيير و تحول و رشد در سرشت و سرنوشت جوامع و امت ها نيز مي گردد.

اسلام و علي الخصوص تشيع، دين و آيين جهاد و شهادت است و مجاهدان و ايثارگران و پيکارگران در راه خدا را به لحاظ مرتبه وجودي، حتي بالاتر از اولياءالله و برابر با «خاصه اولياءالله» مي داند. به تعبير زيبا و رساي حضرت امير (ع) در نهج البلاغه:

«همانا جهاد، دري از درهاي بهشت است.»

حضرت در فرازي ديگر از نهج البلاغه، جهاد را «جامه تقوا» مي نامند.

مي دانيم که شهادت نقطه اوج و مرتبه کمال سير و صعود وجودي يک مجاهد و برترين صورت تحقق ايثار است. اين گونه است که با شهادت، تقوا و ايثار و جهاد پيوند مي خورند و مجاهد شهيد را به درجات عالي وجودي در عالم ملکوت مي رسانند.

سخن شهيد آويني

معارف اسلامي به ما مي آموزد که در جهان پس از مرگ، باطن اعمال دنيوي افراد تجسم مي يابد و داراي درجات است. بهشت نيز داراي درهاي گوناگون است و بهشت مجاهدان و شهدا و دري که براي ورود شهدا به آن بهشت آماده گرديده است، دري است که خواص اولياءالله از آن در به جوار قرب الهي نايل مي گردند.

به راستي، اين از افتخارات و توفيقات بي دليل مردم سرزمين ما است که اين گونه سرشتي شهيد پرور و ايثارگر دارند. ملت ايران در تجربه تاريخي حيات خود و به ويژه در سير و سلوک عظيم تاريخي – معنوي خود در انقلاب اسلامي و سال هاي دفاع مقدس، نشان داده است که ملتي شهادت طلب و ايثارگر است. پيکارگران مومن، پيش برنده امواج خروشان انقلاب اسلامي و رزمندگان به خون تپيده دفاع مقدس بهترين نمونه ها و مصاديق شهادت و ايثار هستند و به جرأت مي توان گفت در تاريخ معاصر جهان، هيچ مردمي را از منظر مجاهده ي في سبيل الله و ايثارگري و شهادت طلبي، برابر و هم طراز مردم ايران نمي توان دانست و اين فوز عظيم مردم ايران به يقين برخاسته از پيروزي و اعتماد قلبي ايشان نسبت به تعاليم قدسي و معارف شيعي و عشق و حب صادقانه ي آنها نسبت به اهل بيت(ع) و تمسک به ولايت آن امامان نور مي باشد.

شهيد

به يک اعتبار، تمامي حيات ملت ايران در تاريخ معاصر و به ويژه در سه دهه اخير را مي توان از مصاديق ايثار و شهادت دانست و همين پتانسيل عظيم معنوي ايثارها و شهادت ها بوده است که کشور ما را در برابر انبوه بسيار گسترده و فراتر از تصور توطئه هاي استکباري، مصون و روئين تن کرده است و اين همان حقيقتي است که سيد شهيدان اهل قلم«سيد مرتضي آويني» از آن تحت عنوان «راز خون» نام مي برد و آن را آشکار کننده حقايق و رمز پيروزي و توانمندي مي دانست.

منبع:فرهنگ ايثار

آيا مي‌خواهيد همه عمرتان را با رضايت به سر بريد؟!

آيا مي‌خواهيد همه عمرتان را با رضايت به سر بريد؟!
چشم را از سختي‌ها و رنج ها فروبند تا همواره خشنود باشي.أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ الْأَلَمِ تَرْضَ أَبَداً
نهج البلاغه - حكمت 213
آيا مي‌دانيد خوشبخت واقعي كيست؟
حضرت زهرا عليهاالسلام: همانا خوشبخت حقيقي كسي است كه علي عليه السلام را دوست بدارد.
"مجمع الزوائد علامه هيثمي، ج 9 ، ص 132"
آيا مي‌خواهيد از همه قوي‌تر باشيد؟ قرص نيروزاي...!؟
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلّم: هر كس دوست دارد از همه مردم نيرومندتر باشد، بايد به خدا توكل كند.
"كنز العمال، ج 3 ، ص 101، ح 5686
آيا مي‌دانيد گناهكاران هم خوب و بد دارند؟
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلّم: همه فرزندان آدم خطاكارند، و بهترين خطاكاران توبه گرانند.
كنز العمال، ج 4 ، ص 215، ح 10220
آيا فكر مي كنيد آدم جوانمردي هستيد؟ ببينيد نشانه‌‌هايش را داريد!؟
امام حسن عليه السلام : از آن حضرت سؤال شد : مروت(جوانمردي) چيست؟ فرمود : حفظ دين ، عزت نفس ، نرم‌خويي ، احسان ، پرداخت حقوق ديگران و اظهار دوستي نسبت به مردم .
تحف العقول ، ص 227
ميان‌بُري به سوي خدا
امام كاظم عليه السلام: نماز نافله راهِ نزديك شده هر مؤمني به خداوند است.
تحف العقول ، ص 425
دوست داريد بدانيد چه چيزي پيش خدا داريد ؟
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلّم:هر كه خواهد بداند نزد خدا چه دارد ، بنگرد خدا نزد وي چه دارد.
كنز العمال ، ج 11، ص 94 ، ح 30757
قابل توجه كسانی كه می‌خواهند بینی شیطان رابه خاك بمالند!
امام زمان عجل الله فرجه هيچ چيز مانند نماز بينی شيطان را به خاك نمی مالد ، پس نماز بگزار و بيني شيطان را به خاك بمال .
بحار الأنوار ، ج 53، ص 182
اگر خواستیم مستحبّی انجام دهیم! بهترین كار چیست؟!
امام رضا عليه السلام: بعد از انجام واجبات ، كاری بهتر از ايجاد خوشحالی برای مؤمن ، نزد خداوند بزرگ نيست .
بحار الانوار ، ج 78، ص 347
بعضيها بميرند بهتر است!!؟
امام كاظم عليه السلام: كسي كه دو روزش مساوي باشد ، مغبون است ، و كسي كه دومين روزش ، بدتر از روز اولش باشد ملعون است ، و كسي كه در خودش افزايش نبيند در نقصان است ، و كسي كه در نقصان است مرگ براي او بهتر از زندگي است .
بحار الانوار ، ج 78، ص 327

چهره امام مهدى عليه السلام در آيينه القاب

چهره امام مهدى عليه السلام در آيينه القاب

امام زمان(عج)

القاب ائمه اطهار عليهم‏السلام، از آن جمله القاب امام زمان (عجل‏الله‏تعالى‏فرجه)، يكى از راه‏هاى مهم شناخت ‏خصايل و فضايل آن حجت‏هاى به حق الهى است .

در اين نوشته تلاش مى‏شود تا از طريق ارايه توضيح مختصر در زمينه برخى از لقب‏هاى حضرت بقية‏الله، با ابعاد مختلف ويژگى‏ها و اوصاف آن حضرت از منظر القابى كه براى او تعيين شده است ‏بيشتر آشنا شويم.

براى امام زمان عليه السلام اسامى و لقب‏هاى زيادى ذكر شده است. در كتاب نجم‏الثاقب مرحوم محدث نورى حدود صد و هشتاد و دو نام و لقب و در كتاب نام نامه حضرت مهدى عليه السلام به حدود سيصد و ده اسم و لقب آن حضرت اشاره شده است. گفتنى است كه منشا اصلى اين نام‏ها و لقب‏ها علاوه بر تصريح ائمه اطهار عليهم‏السلام، و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) ادعيه و زيارتنامه‏هايى است كه براى امام زمان عليه السلام ذكر شده است .

در اينجا به برخى از مهمترين القاب آن حضرت اشاره مى‏كنيم:

1- مهدى: يكى از مشهورترين لقب‏هاى امام زمان عليه السلام مهدى است. درباره علت ناميده شدن آن حضرت به اين لقب روايت‏هاى مختلفى ذكر شده است. حضرت امام محمد باقر عليه السلام مى‏فرمايند:

امام زمان(عج) پس از ظهور قرآن اصيل و احكام واقعى، اسلام را از لابلاى آن همه تحريفات و تفسيرهاى نادرست‏ بيرون خواهند كشيد به گونه‏اى كه حتى مردم گمان خواهند كرد كه ايشان يك دين و آيين جديدى را مطرح مى‏كنند به اين مناسبت آن حضرت را مهدى مى‏گويند.

هنگامى كه مهدى ما قيام كنند ثروت‏ها را به طور مساوى تقسيم و در جامعه به عدالت و دادگرى رفتار مى‏كند. هر كس از او اطاعت كند از خداوند اطاعت كرده است و هر كس او را نافرمانى كند از خدا نافرمانى كرده است. و آن جضرت را «مهدى‏» ناميده‏اند چون به امور پنهان و نهانى هدايت مى‏گردد. (1)

درباره امور نهانى كه آن حضرت به آنها هدايت مى‏شود يا هدايت مى‏كند با توجه به تعابير روايات، نظرات چندى بيان شده است. از آنجا كه در دوره غيبت مخصوصا دوران غيبت كبرى در اثر پيدا شدن تبليغات ضددينى و تفسيرها و برداشت‏هاى نامناسب از احكام دين و نفوذ خرافات و انديشه‏هاى غلط غيردينى به اصول و تعاليم اصيل اعتقادى مردم دين اصلى و حتى قرآن اصلى را فراموش خواهند كرد . آن حضرت پس از ظهور قرآن اصيل و احكام واقعى، اسلام را از لابلاى آن همه تحريفات و تفسيرهاى نادرست‏ بيرون خواهند كشيد به گونه‏اى كه حتى مردم گمان خواهند كرد كه ايشان يك دين و آيين جديدى را مطرح مى‏كنند به اين مناسبت آن حضرت را مهدى مى‏گويند.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) در اين باره مى‏فرمايند:

دوازدهمين فرزندم به گونه‏اى غايب خواهد شد كه اصلا ديده نخواهد شد و در اين دوره غيبت وقايع سختى رخ خواهد داد و در نتيجه طولانى شدن اين دوره زمانى خواهد آمد كه از اسلام جز اسمى و از قرآن جز رسم و خطى، اثرى باقى نخواهد ماند. در آن موقع خداوند متعال به وى اجازه خواهد داد تا قيام كند آنگاه به وسيله او اسلام را تقويت و تجديد خواهد كرد.(2)

امام صادق عليه السلام در اين باره فرموده‏اند:

مهدى عليه السلام را به خاطر قيامش براى حق قائم ناميده‏اند.

بر طبق اين ديدگاه چون حضرت مهدى عليه السلام مردم را به حقايق پنهان شده دينى راهنمايى خواهند كرد او را مهدى مى‏گويند .

ديدگاه ديگر اين است كه قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله) را از اين رو مهدى مى‏گويند كه مردم را به امورى كه بر آنها پوشيده است راهنمايى خواهد كرد. وى پس از ظهور جهت ارشاد پيروان اديان ديگر كتاب‏هاى آسمانى تحريف نشده آنها را به آنها نشان خواهد داد و از اين طريق آنها را با دين اصيل خودشان آشنا خواهد ساخت و بر اساس همان احكام تحريف نشده آيين خودشان با آنان رفتار خواهد كرد. در روايتى مى‏خوانيم از جمله كارهاى حضرت امام زمان عليه السلام پس از ظهور اين است كه وى تورات اصلى و انجيل اصلى و ساير كتاب‏هاى انبياى گذشته را از يك مخفيگاه خارج خواهد ساخت.(3)

ديدگاه ديگر اين است كه آن حضرت پس از ظهور، مردم را در تمام زمينه‏هايى كه به بيراهه رفته‏اند ارشاد خواهند كرد تا به راه و شيوه‏هاى درست دست ‏يابند؛ چون انحرافات دوران غيبت تنها در احكام دينى نيست چرا كه در اثر جهل و ناآگاهى در عرصه‏هاى سياسى، علمى و صنعتى نيز مردم دچار اشتباهات زيادى مى‏شوند. طرفداران اين برداشت نيز به برخى از روايات كه مشتمل بر تعابير خاصى هستند تمسك مى‏جويند. به عنوان مثال از امام صادق عليه السلام روايت ‏شده است كه آن حضرت فرمودند:

ديدگاه ديگر اين است كه قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله) را از اين رو مهدى مى‏گويند كه مردم را به امورى كه بر آنها پوشيده است راهنمايى خواهد كرد. وى پس از ظهور جهت ارشاد پيروان اديان ديگر كتاب‏هاى آسمانى تحريف نشده آنها را به آنها نشان خواهد داد و از اين طريق آنها را با دين اصيل خودشان آشنا خواهد ساخت و بر اساس همان احكام تحريف نشده آيين خودشان با آنان رفتار خواهد كرد.

آن حضرت را مهدى مى‏گويند چون مردم را به امورى كه گم كرده‏اند هدايت مى‏كند. (4)

اين تعبير شامل انحراف سياسى و اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى و ... نيز مى‏شود .

نتيجه آن كه مى‏توان گفت چون امام زمان عليه السلام به بركت علم بى‏نظيرى كه دارند، مردم را در تمام عرصه‏هاى حيات فردى و اجتماعى و علمى و دينى به راه صحيح هدايت ‏خواهند كرد و آنها را از تمام گمراهى‏ها نجات خواهند داد به اين مناسبت آن حضرت را «مهدى‏» مى‏گويند. البته در برخى روايات نيز به اين نكته هم اشاره شده است كه يكى از چيزهاى مخفى كه حضرت مهدى عليه السلام مردم را به آن هدايت ‏خواهند كرد؛ ذخاير زيرزمينى و معادن است كه شايد اين لقب به اين قبيل از عملكردهاى حضرت مهدى عليه السلام نيز دلالت داشته باشد .

2- قائم: گرچه همه انبيا و امامان با توجه به شرايطى كه در آن واقع شده بودند قائم به حق بودند اما حضرت مهدى عليه السلام را بالخصوص قائم لقب داده‏اند. وقتى ابوحمزه ثمالى به امام محمد باقر عليه السلام عرض كردند:

اى فرزند رسول خدا مگر همه شما اهل‏بيت قيام كننده به حق نيستيد؟

حضرت فرمودند: چرا همه ما براى حق قيام مى‏كنيم .

امام زمان(عج)

آنگاه ابوحمزه سؤال مى‏كند:

پس چرا از بين همه اهل‏بيت فقط به صاحب‏الامر عليه السلام قائم گفته مى‏شود؟

حضرت باقر عليه السلام مى‏فرمايند:

موقعى كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام به شهادت رسيدند همه فرشتگان آسمان‏ها از اين پيشامد ناراحت و متالم شدند. خداوند متعال به منظور دلدارى آنها امامان نه‏گانه از نسل امام حسين عليه السلام را به آنها نشان دادند آنگاه كه به مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله كه در آن حال مشغول نماز و نيايش به درگاه حضرت حق بودند رسيدند خداوند متعال فرمودند: اين همان قائمى است كه به وسيله قيام او از قاتلان حسين بن على عليهماالسلام انتقام خواهم گرفت. (5)

امام صادق عليه السلام روايت ‏شده است كه آن حضرت فرمودند:

آن حضرت را مهدى مى‏گويند چون مردم را به امورى كه گم كرده‏اند هدايت مى‏كند.

و امام صادق عليه السلام در اين باره فرموده‏اند:

مهدى عليه السلام را به خاطر قيامش براى حق قائم ناميده‏اند. (6)

بر اساس اين قبيل روايات چون دوازدهمين جانشين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بزرگترين حكومت و قيام اصلاحى دينى را در طول تاريخ حيات بشر انجام خواهد داد و در سرتاسر حكومت عدل جهانى اسلام را مستقر خواهد ساخت‏ به آن حضرت لقب «قائم‏» داده شده است .

در اين باره روايت‏هاى ديگرى نيز هست كه از بُعد ديگرى اين مطلب را مورد توجه قرار داده‏اند كه البته منافاتى با برداشت دسته اول ندارد. بر طبق اين ديدگاه آن حضرت را قائم مى‏گويند چون سال‏ها پس از غيبت وقتى كه مردم در اثر طول زمان ياد و خاطره آن حضرت را كم كم در اثر مشغول شدن به زينت‏هاى دنيا فراموش كردند، آن حضرت قيام خواهند كرد و حكومت عدل جهانى را در سرتاسر عالم برقرار خواهند ساخت؛ «قائم‏» ناميده شده است .

در اين زمينه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت ‏شده است كه آن حضرت فرمودند:

از اين جهت قائم ما اهل‏بيت را قائم ناميده‏اند كه پس از فراموش شدن نامش قيام مى‏كند. (7)

و يا وقتى از امام جواد عليه السلام سؤال مى‏كنند چرا او را قائم مى‏نامند؟ در جواب مى‏فرمايند:

زيرا بعد از آن كه نام آن حضرت از خاطره‏ها فراموش شود و اكثر مفقودين به امامت آن حضرت از دين خدا و اعتقاد به امامت ‏حضرت مهدى عليه السلام رويگردان شوند او قيام مى‏كند. (8)

و نقل شده است‏ به محض شنيدن ظهور آن حضرت عده‏اى خواهند گفت: در طول اين همه سال چگونه ممكن است او زنده مانده باشد بايد تاكنون استخوان‏هاى او هم پوسيده شده باشد. چطور ادعا مى‏كند كه او قيام كرده است؟ اما در هر حال آن زمانى كه شرايط فراهم گردد و به اذن پروردگار عالم او قيام خواهد كرد. عظيم‌ترين انقلاب قابل تصور را رهبرى خواهد نمود و قافله بشريت را به سعادت واقعى رهنمون خواهد شد .

 

پى‏نوشت‏ها:

1- عقدالدرر، باب 3، ص‏40/ اثباة‏الهداة، ج‏7، ص‏110 و 169 .

2- منتخب‏الاثر، ص‏98 .

3- بحارالانوار، ج‏51، ص‏29 .

4- اثباة‏الهداة، ج‏7، ص‏110 .

5- بحارالانوار، ج‏51، ص‏28 .

6- همان، ص‏30 .

7- معانى‏الاخبار، ص‏65 .

8- كمال‏الدين، ص‏378 .

 

منبع:

تبیان

بو علی سینا

بزرگی از تبار دانشمندان

مقدمه

پیشرفت علمی ایران در دوره اسلامی

سخنی كوتاه درباره مردی بزرگ

مقدمه:تاریخ ایران مشحون از نام بزرگانی است كه نام ایران و ایرانی را برای قرن های متمادی بلندآوازه ساختند ودر تاریخ علم ، فرهنگ و ادب ، ستارگان درخشان و پرفروغی شدند تا در این كویر بی برگی و گم گشتگی حاضر ،راه بنمایند و امید بخشند . مردانی كه بزرگی را در سایه همت و تلاشی خستگی ناپذیر در راه كسب علم یافتند ؛ شاید گزافه نباشد اگر بزرگترین این بزرگان را بوعلی سینا بدانیم و بنامیم ، مردی كه به مدد هوشی خداداد و تلاشی كه جز به اراده ای استوار تكیه نداشت در زمانه خویش و حتی در طول قرن های تاریك قرون وسطی، روشنی بخش محافل علمی دنیا شد .

پیشرفت علمی ایران در دوره اسلامی :بوعلی سینا را در كنار ابوریحان بیرونی ، فارابی و بسیار دیگر از عالمان و فیلسوفان سده های نخست اسلامی ، ستارگان علمی ایران اسلامی می خوانند و برخی در نقد این واژگان چنین می نگارند كه " پیشرفت علمی ایران بعد از قرن سوم هجری چه ربطی به اسلام دارد؟؟ "

گویندگان یا نویسندگان این سخن ، درخشش علمی افرادی نظیر بوعلی سینا را تنها نتیجه تلاش و همت آنان و حاصل هوش و فراست عنصر ایرانی قلمداد میكنند ، ولی باید توجه داشت كه تلاش در جامعه ای سالم كه امكان پیشرفت علمی را برای تمام افراد خویش فراهم می كند ، میسر است ، در چنین جامعه ای است كه فرد می تواند در سایه تلاش و همت خویش تا آنجا كه ممكن است به مدارج بالای علمی نائل آید ، ولی در دوره ساسانی و پیش از اسلام جامعه متصلب و دارای طبقات متعدد كه تخطی از طبقات تعیین شده را بر نمی تافت ، حتی در سایه كوشش و تلاشی عظیم و ماورای توان انسانی ، هیچ فردی از طبقات فرودست جامعه امكان برآمدن به طبقه ای بالاتر را نمی یافت . در این جامعه فرزند محكوم به ادامه شغل پدر بود و اگر فردی در خود جسارت لازم برای در هم شكستن نظام طبقاتی موجود را می یافت ، به عنوان خاطی از تمام حقوق فرد آزاد محروم می شد . و آیا در چنین جامعه ای امكان شكوفایی علمی میسر بود ؟ و آیا همه افرادی كه در خود استعداد و لیاقت لازم برای دستیابی به مدارج علمی را می دیدند، می توانستند به این مهم و آرزو جامه عمل بپوشانند ؟؟ . در چنین جامعه ای حتی پدری پیشه ور و متمكن در ازاء اهداء تمام دسترنج خویش این اجازه را نمی یافت كه یگانه فرزندش را برای علم آموزی به مدارس علمی روانه سازد .

با این سخن كوتاه درباره طبقات اجتماعی ایران پیش از اسلام می توان دریافت كه یكی از دلایل پیشرفت های علمی قرون اولیه اسلامی به راستی شرایط آزاد و بدون طبقه ای است كه اسلام برای تمام مسلمانان از عرب و غیرآن فراهم كرده بود.  جامعه بی طبقه ای كه امكان علم آموزی را حتی برای فرودست ترن اقشار جامعه نیز فراهم می آورد ، به ویژه آنكه در دوره سلجوقیان و با ابتكار عمل خواجه نظام الملك در مدارس علمی آن زمان برای طلاب بی بضاعت و تنگدست مقرری ماهانه ای از محل خزانه دولت در نظر می گرفتند تا دانشجوی جوان بی دغدغه نان تمام توان خویش را برای فراگیری علوم  مصروف دارد.

البته این بدان معنا نیست كه همزمان با ورود اسلام به ایران كشور ما با انقلابی علمی و همه جانبه مواجه شد . بلكه ملت ما ، پس از دو قرن سكوت توانست در تمام عرصه های علمی و ادبی درخشیدن آغاز كند، و این تنها به آن علت است كه علیرغم آنكه آموزه های اصیل اسلام بر برابری تمام ابنا بشر فارغ از جنس ، نژاد ، رنگ پوست ، اصل و نسب تاكید داشت و دارد ، ولی از سوی كسانی به ایران قدم نهاد كه خود اولین تحریف كنندگان آن بود . اسلام در زمان خلیفه دوم عمر بن خطاب به ایران وارد شد و تا پایان دوره حكومت معاویه در بیشتر نقاط ایران به جز سواحل دریای خزر راه یافت ، در سالهای اولیه اسلامی تنها عرب مسلمان به فتوحات دست یازید و دامنه اسلام در سطح  جغرافیایی گسترش یافت و نه در عمق جان و دل مردمان ؛ به عبارت دیگر اسلام به طور ناگهانی و سریع از سوی ایرانیان پذیرفته نشد و مردم ایران در طول قریب به دو قرن در تماس با مسلمانان به صورت بطئی وآرام دین نیاكان خود را فروگذاشته و به اسلام گرویدند .

حكام عرب دو قرن اولیه اسلامی با تفاخر بر نژاد عرب خویش  انواع حقارت ها و اجحاف ها را بر غیر عربان روا می داشتند ، در این زمان " عربان خود، در این باب ( برتریشان نسبت به سایر ملل و اقوام ) شك نداشته اند . گذشته روزگار خویش را آكنده از فخر و شرف آزادی و بزرگواری می دیدند .به دلاوری و جوانمردی و مهمان نوازی و سخنوری خویش بسی می نازیدند. از بابت سعی و مجاهدتی نیز كه در كار نشر اسلام كرده بودند خویشتن را بر دیگر مسلمانان صاحب حقی  می شمردند. بدان سبب نیز كه پیغامبر از عرب برخاسته بود و قرآن به زبان عرب بود گمان می كردند عرب را بر همه اقوام جهان برتری است و در ایران به روزگار امویان چندان این برتری را كه مدعی بودند به رخ كشیدند كه مایه رنج و ملال گشت . "( 1)

از سوی دیگر حكام عرب قرون اولیه اسلام و به ویژه امویان نگاهی صرفاً اقتصادی به ساكنان سرزمین های فتح شده داشتند ؛ طبق آیین اسلام مسلمانان موظف به پرداخت خمس و زكات بودند و اهل كتاب شامل یهود ، نصاری و زرتشتیان  به دلیل بهره مندی از خدمات دولت اسلامی موظف به پرداخت جزیه ؛ وخراج مالیات ارضی بود كه از كشاورزان هر دو گروه ( اعم از مسلمان و غیرمسلمان ) دریافت می شد ؛و به دلیل اینكه اتباع غیر مسلمان مناطق تحت تصرف حكام اسلامی برای آنان صرفه اقتصادی بسیار بالایی داشتند معمولاً از گرایش به اسلام این اتباع جلوگیری به عمل می آوردند ، به عبارت دیگر نومسلمانی كه از دین زرتشت به اسلام در آمده بود علاوه بر پرداخت خمس و زكات كه تكلیف هر مسلمانی بود به پرداخت جزیه كه بر عهده اهل كتاب بود ملزم می شد . علاوه بر این از مهاجرت كشاورزان به شهرها و پیشه ساختن كاری دیگر ممانعت به عمل می آمد و با اعمال سخت گیری هایی ، كشاورز بسته ی زمین می شد .

پس از امویان و با روی كار آمدن عباسیان از شدت تفاخر نژادی اعراب كاسته شد ولی یك سره از میان نرفت ؛ " در روزگار مامون و جانشینان او بغداد دیگر شهری عربی به شمار نمی آمد آن خودستایی ها و بزرگواری ها كه " فاتحان " دو قرن پیش داشتند دیگر در نزد " موالی " بغداد خریداری نداشت .دولت عرب در واقع  زوال یافته بود و نوبت دولت فرس فراز آمده بود. "(2)

در زمان هارون الرشید و فرزندش مامون با وارد شدن عنصر ایرانی در ساختار قدرت رفته رفته ایرانیان به قدرت های برتر دست یافتند . به ویژه  پس از جنگ قدرت میان امین و مامون این عنصر ایرانی بود كه در تثبیت قدرت مامون موثر افتاد و او را به پیروزی رساند .

شرایط سخت اقتصادی پیش گفته از یك سو و تبعیضات نژادی از سوی دیگر راه را برای پیشرفت های علمی بسته بود تا اینكه در آغاز قرن سوم با قدرت گیری حكام نیمه مستقل طاهری در خراسان و شرق ایران زمزمه های استقلال خواهی ایرانیان آغاز شد و با تشكیل حكومت هایی نظیر صفاریان و سامانیان سیادت و حكومت اعراب در ایران به اتمام رسید از این تاریخ است كه رفته رفته شاهد درخشیدن ایرانیان در تمام عرصه های علمی و ادبی هستیم . در پایان همین قرن است كه شاهنامه فردوسی مشتمل بر شصت هزار بیت فارسی سروده میشود و در همین ایام است كه بوعلی و ابوریحان زاده می شوند و چون از محدودیت های دو قرن گذشته اثری نیست به چهره های برجسته علمی بدل می شوند . پدر بوعلی سینا مردی اهل بلخ بود كه به بخارا مهاجرت كرده، و بوعلی در همان شهر متولد می شود " حاكم بخارا در هنگام تولد ابن سینا نوح بن منصور سامانی بود كه در 366 ق = 976 م چهارسال قبل از تولد ابن سینا به تخت شاهی رسید سامانیان تابع نیمه مستقل خلفای بغداد و حكام دست نشانده ایالتی بودند ... در این هنگام روح استقلال طلبی ایرانیان با یك شدت بسیار شروع به خودنمایی نمود .ایرانیان در این موقع هیچ الزامی نداشتند كه افكار خود را به زبان عربی بنویسند ... خودابن سینا هم بعضی از تالیفات خود را به زبان فارسی نوشت "(3)

آنچه آمد تنها گزارشی بسیار شتاب زده از شرایط اقتصادی و اجتماعی قرون منتهی به ایامی است كه عنصر ایرانی در سایه تعالیم اسلامی، پای در عرصه علم می نهد و دوباره شكوه خود را از پس قرون فراموش شده اینك در جوار اسلام می یابد و زنده می سازد.

سخنی كوتاه درباره مردی بزرگ :ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا در 370 ق در شهر بخارا زاده شد ، پدرش ( كه اسماعیلی سخت ایمانی بود ) در خدمت دستگاه اداری نوح بن منصور سامانی بود و ابن سینا مانند هر مسلمان مومنی ابتدا به حفظ قرآن پرداخت و این كتاب آسمانی را تا پیش از 10 سالگی به تمامی حفظ كرد .در اینجاست كه عشق به آموختن در وی سر بر می كشد ، و از پدر می خواهد تا وی را برای فراگیری حساب هندی نزد آموزگاری ببرد . بوعلی نوجوان در این سالها حساب هندی را در نزد بقال سبزی فروشی به نام محمود مساحی ،فلسفه و منطق را در نزد ابوعبدالله ناتلی ، طب را نزد اطبای به نام عصر خویش فرا می گیرد. با فلسفه یونانی به وسیله كتبی كه در اختیار داشته آشنا می شود و علوم طبیعی و ریاضی را نیز به تنهایی و به مدد هوش سرشار خویش می آموزد ، به طوریكه " وقتی خود را برتر از استادان خود دید سنش بیشتر از چهارده سال نبود و از این تاریخ این مرد به قوه خود درك علم نموده است "(4)ابن سینا وقتی به مدد دانش طب و با بهره گیری از تجارب خویش به مداوا می پردازد تنها 16 سال دارد . و در 18 سالگی به راستی در تمام زمینه های علمی استادی بنام است .

زندگی نامه ابن سینا به مدد همت شاگرد وی ابوعبید جوزجانی شاگرد وفادار وی به رشته تحریر درآمده و تاكنون حفظ شده است و به راستی آنچه ما از زندگی ابن سینا می دانیم بیشتر از اطلاعات ما درباره هر فیلسوف مسلمان دیگری است . ایام زندگی بوعلی جوان همزمان است با منازعات قدرت بین سامانیان و غزنویان و نابسامانی و فقدان امنیت در سرتاسر خراسان و ماوراءالنهر ، لذا ابن سینا برای دستیابی به محیطی امن راه سفر می گزیند. ابتدا به گرگانج در ناحیه خوارزم ( جنوب دریاچه آرال كنونی) سفر می كند و از آنجا برای پیوستن به دربار ابوالمعالی كیكاوس بن وشمگیر راهی گرگان می شود . عده ای دلیل این سفر را چنین می خوانند كه محمود غزنوی برای دعوت از دانشمندان بنام ، فرستادگانی را به نقاط مختلف می فرستاد و ابن سینای شیعی مذهب به دلیل آگاهی از سخت گیری های محمود سنی مذهب از یك سو علم بر مخالفت او با اهل فلسفه به ناچار گرگانج را ترك می كند . به هر روی وجه غالب زندگی ابن سینا سفرهای دائمی است كه از گرگان به طارم و شهرهای حاشیه دریای خزر سپس به ری ، همدان و اصفهان سفر می كند . این دوران دوره منازعات داخلی بر سر قدرت در سراسر ایران است، از یك سو شمال ایران در دست زیاریان است ، مركز ایران مورد منازعه كاكویان * و آل بویه كه روزهای پایانی خود را سپری می كنند ،قرار دارد و از یك سو از شرق سپاه غزنویان برای دستیابی به مناطق غربی ایران فشاروارد می كند ، به عبارت دیگر زمانه ای كه این دانشمند بزرگ عمر خود را در آن سپری كرده است به شدت نا آرام است و فقدان یك قدرت مركزی كه بتواند تمام ایران را در سیطره قدرت خویش گیرد به شدت حس می شود .

 در اتوبیوگرافی ابن سینا كه توسط شاگردش نگاشته شده و با توجه به اینكه دراین زندگی نامه به وقایع سیاسی اجتماعی عصر و تاریخ سفرها اشاره ای نشده است چنین بر می آید كه زندگی علمی ابن سینا برای وی بسی مهم تر از زندگی شخصی و ظاهری او بوده است .

ابن سینا سالهای آخر عمر خویش را در دربار علاءالدوله كاكویی سپری كرد و در سفر وی به اصفهان او را همراهی نمود؛ در این سفر است كه ابن سینا به بیماری قولنج مبتلا شده و در بازگشت به همدان با شدت یافتن بیماری از درمان خود دست می شوید و در اولین جمعه از ماه رمضان سال  428ق چراغ عمرش به خاموشی می گراید، و در همان شهر به خاك سپرده می شود . هم اینك مقبره ابن سینا یكی از جاذبه های گردشگری شهر همدان است .

* كاكوئیان : هم عصر با آل بویه كه ابتدا از سوی آنان حاكم جبال ( ایران مركزی ) و اصفهان  بودند و سپس با اعلام استقلال به صورت مستقل بر منطقه ای  شامل : اصفهان ،همدان ، یزد و نهاوند حكومت كردند، و پس از ظهور سلجوقیان استقلال خویش را از دست دادند.

پی نوشت ها :

1-    زرین كوب – عبدالحسین – دو قرن سكوت ص 296

2-    همان ص 209

3-    پروفسور آربری – مرد شرق از نظر فلاسفه غرب – ص 16

4-    همان ص 34

5-    دایره المعارف بزرگ اسلامی ،ج

چای سبز و خواص آن

انواع چای و خواص آن‌ها


گیاه چای به ‌صورت بوته، درختچه یا درختی است با نام عملی THEA SINENSIS یا CAMELIA که از خانواده‌ی چای (THEACEAE) می باشد. این گیاه در نقاطی از جهان از جمله هندوستان، چین، سریلانکا، ژاپن، ایران و نواحی دیگر پرورش می ‌یابد. چون در سه فصل از سال (بهار، تابستان و پاییز) برگ‌ های آن برداشت می ‌شود، لذا در اکثر نقاط ، چای به صورت بوته وجود دارد؛ ولی در صورتی که هیچ ‌گونه برداشتی از آن صورت نگیرد، کم کم مرتفع شده و به ‌صورت درختچه یا درخت در می ‌آید.

قسمت اصلی مورد استفاده‌ی بوته ‌ی چای، برگ آن است که به ‌صورت‌های مختلف تبدیل به انواع چای می ‌شود.

با توجه به این که در ایران دو نمونه چای سبز و چای سیاه وجود دارد و بسیاری از افراد از ماهیت آن‌ها اطلاع کاملی نداشته و خواص متعددی برای آن‌ها قائل می‌ شوند، در این مطلب انواع چای موجود در ایران و جهان و خواص مربوط به آن را بیان می کنیم.

لازم به ‌ذکر است که گیاه چای سبز و سیاه یکی است، ولی در نوع عمل آوردن آن‌ها تفاوت وجود دارد.


چای سبز(GREEN TEA)

در صورتی که برگ تازه‌ی چای را به سرعت خشک کنند، چای سبز به ‌دست می ‌آید. در این شرایط اجازه‌ی تخمیر به چای داده نمی ‌شود.

مهم ‌ترین خواص چای سبز شامل موارد زیر است:

ضد پوسیدگی دندان  به ‌علت فلوراید بالا،

ضد سرطان معده و پوست ،

ضد خارش و التهاب حاصل از گزش حشرات،

تحریک سیستم ایمنی بدن.

چای سبز در کشور چین، ژاپن، ترکمن صحرای ایران و بعضی نقاط دیگر مصرف دارد. چای سبز را می ‌توان مانند چای سیاه، دم کرده و مصرف نمود.


چای سیاه یا معمولی(BLACK TEA)

در صورتـــی کـــه بـــرگ تــازه‌ی چـــــــای، مــورد عمـلیــات تـخمـیــر(FERMENTATION) قرار گیرد، تغییراتی در رنگ، بو، مزه و مواد و اثرات آن نسبت به چای سبز ایجاد می ‌شود. پس از مراحل تخمیر، آن را خشک کرده و بسته ‌بندی می‌ کنند.

با وجود این که امروزه چای معمولی به‌ عنوان یک نوشیدنی گرم با مصرف بسیار گسترده رو به ‌روست، ولی باید در نظر داشت که چای علاوه بر خوراکی بودن به‌ عنوان یک گیاه دارویی با اهمیت، دارای خواص متعددی است. با توجه به ‌قدمت شناخت چای توسط بشر و مصرف بسیار زیاد آن، هزاران تحقیق وسیع بر روی آن صورت گرفته که نشان دهنده‌ی اهمیت این گیاه با ارزش است.

تا کنون 51 اثر مختلف از چای گزارش شده که مهم ترین این خواص عبارت‌اند از: ضد‌ درد، ضد آمیب، ضد آلزایمر (ضد فراموشی)، ضد آرتریت ، ضد تصلب شرابین، ضد باکتری، ضد سرطان ، ضد افسردگی، ضد قند خون ، ضد التهاب، ضد جهش ژنی، ضد نیتروزآمین، ضد اکسیدان ، ضد اسپاسم، ضد ویروس، قابض، مقوی قلب، محرک سیستم عصبی مرکزی، ادرار آور، محافظ کبد ، کاهنده‌ی پرفشاری خون ، محرک قدرت ایمنی بدن، کاهش دهنده‌‌ی چربی خون، کاهش دهنده‌ی تری گلیسریدها و محرک مجاری تنفسی.

خواص مذکور بین چای سبز و معمولی مشترک بوده و بسته به درصد مواد موجود در آن ها ممکن است در قدرت اثر آن‌ها تفاوت وجود داشته باشد.


چای اولونگ(OOLONG TEA)

در صورتی که برگ تازه ی چای به ‌صورت ناقص تخمیر شود، چای اولونگ به ‌دست می‌ آید. این‌ گونه چای در ایران و بسیاری از نقاط دنیا تولید نمی ‌شود، ولی در کشور چین تولید می ‌شود.

از خواص مهم چای اولونگ، کاهش کلسترول خون  است که می‌ تواند در هر وعده‌ی غذای چرب، مقدار کلسترول خون را در حد متعادل نگه دارد. هم‌ چنین دانشمندان ژاپنی معتقد هستند که مصرف این نوع چای باعث کاهش فشارخون شده و می ‌تواند در جلوگیری از بعضی مشکلات قلبی- عروقی موثر باشد.

دکتر محمد صالحی سورمقی- دکترای تخصصی فارماکوگنوزی "داروشناسی"

استاد دانشکده ی داروسازی دانشگاه تهران

اسطوخودوس ( لاواندر )   Lavander

اسطوخودوس ( لاواندر )   Lavander

نام علمی   Lavandula

كليات گياه شناسي

اسطوخودوس در بيشتر نقاط دنيا بحالت خود مي رويد مخصوصا در جنوب فرانسه مناطق مديترانه و در تورنتو به مقدر زياد وجود دارد و بسته به شرايط ميط و خاك به انواع مختلفه ظاهر مي شود .

اسطوخودوس گياهي است چندين ساله به ارتفاع حدود نيم متر با برگهاي متقابل ، باريك ، دراز سبز رنگ و پوشيده از كركهاي سفيد پنبه اي . گلهاي آن برنگ بنفش و بصورت سنبله مي باشد .

قسمت مورد استفاده اين گياه ، گلها و سرشاخه هاي گلدار آن است . اسطوخودوس بوي بسيار مطبوعي درد . طعم آن تلخ است و بعلت بوي مطبوع آن در عطر سازي مصرف مي شود .

اسانس اسطوخودوس كه از تقطير گل و سرشاخه هاي گلدار اين گياه بدست مي آيد مايعي است زردرنگ يا زرد مايل به سبز كه داراي بوي مطبوعي است .

تركيبات شيميايي:

اسانس اسطوخودوس داراي حدود 40% استات ليناليل است همچنين در آن تركيباتي نظير اسيد بوتيريك ، اسيد پروپيونيك و اسيد والريك ، لينالول آزاد و ژرامبول وجود دارد .

خواص داروئي:

اسطوخودوس از نظر طب قديم ايران گرم و خشك است .

1)براي رفع خستگي و آرامش چند قطره روغن اسطوخودوس را در وان آب گرم ريخته و براي مدت يكربع ساعت در آن دراز بكشيد .

2)گرفتگي ها را باز مي كند .

3)مقوي معده است .

4)ادرار آور مي باشد .

5)معرق است و تب را پائين مي آورد .

6)صفرا بر بوده و كبد را بكار مي اندازد و بيماري هاي كبدي را برطرف مي كند .

7) ضد تشنج است .

8)براي تقويت عمومي بدن خوب است .

9)كرم هاي معده و روده را از بين مي برد .

10)بيماري هاي سينه و سرفه را برطرف مي كند .

11)در معالجه زكام موثر است .

12)از آن مي توان بعنوان مسهل و تميز كننده استفاده كرد.

13)براي رفع بيماريهاي مجاري و ادرار مفيد است .

14)براي برطرف كردن رعشه و سرگيجه حدود 5 گرم از پودر آنرا با عسل مخلوط كرده و هر شب بخوريد .

15)براي رفع فراموشي و تقويت حافظه از دم كرده اسطوخودوس استفاده كنيد .

16)براي رفع بيخوابي يك قطره از روغن اسطوخودوس را روي يك تكه پنبه بچكانيد و آنرا داخل بالش خود قرار دهيد خواب مطبوعي براي شما مي آورد .

17)براي برطرف كردن غم و اندوه هر روز دم كرده اسطوخودوس بنوشيد .

18)اگر دست و پاي شما خواب مي رود از اين گياه استفاده كنيد .

19)براي پيشگيري از آب آوردن بدن دم كرده اسطوخودوس بنوشيد .

20)زردي را برطرف مي كند .

21)براي رفع حالت تهوع و سرگيجه مفيد است .

22)سردرد و سردردهاي يكطرفه را درمان مي كند .

23)براي معالجه ضعف اعصاب مفيد است .

24)طپش قلب را از بين مي برد .

 25) آسم را برطرف مي كند .

26)براي رفع ترشحات زنانه مي توانيد از اين گياه استفاده كنيد .

27)براي برطرف كرده سوء هاضمه يك قطره اسانس اسطوخودوس را در يك ليوان آب نيم گرم ريخته و يا يك فنجان از دم كرده آن را بنوشيد .

28)اسطوخودوس درمان كنده رماتيسم ، آرتروز و نقرس است . براي اين منظور كمپرس آنرا بر روي عضو مورد نظر بگذاريد و يا اينكه 2 قطره روغن آنرا با يك قاشق روغن بادام و يا روغن زيتون مخلوط كرده و عضو دردناك را با آن ماساژ دهيد .

29)زخم هاي كهنه را با ماليدن اسانس اسطوخودوس كه در الكل حل كرده ايد برطرف كنيد .

30)براي درمان بيماريهاي ريوي 2 تا 3 قطره روغن اسطوخودوس را با يك قاشق غذا خوري روغن بادام و يا روغن زيتون مخلوط كرده و سينه و پشت بيمار را ماساژ دهيد .

31) ماليدن پماد اسطوخودوس زخم ها را ضد عفوني كرده و التيام مي بخشد .

32)براي برطرف كردن بوهاي نامتناسب در منزل چند قطره روغن اسطوخودوس را در آب ريخته و بگذاريد به آرامي بجوشد عطر مطبوعي را در هوا پخش مي كند .

33)براي رفع بيخوابي يك قاشق چايخوري پودر اسطوخودوس را با يك قاشق چايخوري پودر سنبل الطيب مخلوط كرده و در يك ليوان آبجوش ريخته و بمدت 10 دقيقه دم كنيد . اين دم كرده را يكساعت قبل از رفتن برختخواب ميل كنيد تا بيخوابي شما برطرف شود .

طرز استفاده:

 

1) دم كرده اسطوخودوس : حدود 5 گرم سرشاخه گلدار و يا گل اين گياه را در يك ليتر آبجوش ريخته و بمدت 10 دقيقه دم كنيد . مقدر مصرف اين دم كرده 4-3 فنجان در روز است .

2)كمپرس اسطوخودوس : 30 گرم گل و يا سرشاخه گلدار اين گياه را با يك ليتر آبجوش مخلوط كرده و بمدت 10 دقيقه دم كنيد .

3)اسانس و روغن اسطوخودوس را مي توانيد از فروشگاههاي گياهان دارويي و يا برخي از داروخانه ها تهيه كنيد براي مصرف يك قطره از آنرا با يك قاشق روغن بادام و يا روغن زيتون مخلوط كرده و براي ماساژ استفاده كنيد . و يا يك قطره آنرا روي يك حبه قند و يا يك قاشق عسل مخلوط كرده بخوريد .

مضرات :

اسطوخودوس گياهي است بي ضرر كه همه مي توانند از آن استفاده كنند . فقط براي اشخاص صفراوي مزاج خوب نست و باعث آشفتگي مي شود . اينگونه اشخاص بايد آنرا با سكنجبين يا كتيرا بخورند

گاوزبان                   Borage

گاوزبان                   Borage

نام علمی         Borage officinalis

كليات گياه شناسي

گاو زبان گياهي است علفي و يكساله كه ارتفاع ساقه آن تا 60 سانتيمتر مي رسد ساقه آن شيار دار و خاردار مي باشد . برگهاي اين گياه ساده و پوشيده از تارهاي خشن است . گلهاي آن برنگ آبي ، سفيد ، بنفش و آبي مي باشد .

گاو زبان احتمالا از شمال آفريقا بنواحي ديگر راه يافته  و امروزه در منطقه مديترانه ، نواحي شمال آفريقا و قسمت هايي از خاورميانه مي رويد . گل ، برگ و سرشاخه هاي گلدار آن بمصرف دارويي مي رسد .

تركيبات شيميايي:

گل گاو زبان و برگ هاي آن داراي لعاب فراوان است . اين گياه داراي نيترات پتاسيم ، رزين ها ف مالات كلسيم ، منگنز ، منيزيوم ، اسيد فسفريك و آلانتوئين مي باشد .

خواص داروئي:

گاو زبان از نظر طب قديم ايران سرد است

1)گل گاو زبان و برگ هاي تصفيه كننده خون است

2)آرام كننده اعصاب است

3)عرق آور است

4)ادرار آو ر است

5)كليه ها را تقويت مي كند

6)سرمخوردگي را برطرف مي كند

7)براي از بين بردن سرفه از دم كرده گل گاو زبان استفاده كنيد

8)در درمان برونشيت موثر است

9)بي اختياري دفع ادرار را درمان مي كند

10)التهاب  و ورم كليه را درمان مي كند

11) در درمان بيماري سرخك و مخملك مفيد است

12)ضماد برگ هاي گاو زبان براي رفع ورم موثر است

13)برگهاي گاوز بان را بپزيد و مانند اسفناج از آن استفاده كنيد

14)برگهاي تازه گل گاو زبان داراي مقدر زيادي ويتامين C مي باشد و در بعضي از كشورها آنرا داخل سالاد مي ريزند .

طرز استفاده:

به مبحث نسخه پيچي گياهان دارويي براي بيماري مورد نظر مراجعه نماييد

مضرات :

گاوزبان بعلت داشتن آلكالوئيد براي زنان حامله و كودكان مضر است

خاكشير             FLixweld

خاكشير             FLixweld

نام علمی     Descurainia sophia

كليات گياه شناسي

خاكشير گياهي است علفي يكساله يا دو ساله كه ارتفاع ساقه آن تا يك متر نيز مي رسد . پائين گياه كرك دراست در حاليكه بالاي آن بدون كرك مي باشد .

تخم اين گياه كه همان خاكشير است ريز و كمي دراز و معمولا به دو رنگ وجود دارد يكي از آنها قرمز كه داراي طعم كمي تلخ است و ديگري برنگ قرمز تيره مي باشد .

تركيبات شيميايي:

خاكشير داراي تعدادي اسيد چرب مانند اسيد لينوئيك ،‌اسيد لينولنيك ، اسيد اولئيك ،‌اسيد پالمتيك و اسيد استئاريك مي باشد . ضمنا در خاكشير اسانس روغن فراري وجود دارد كه داراي مواد بنزيل و ايزوسيانات است

خواص داروئي:

 

خاكشير از نظر طب قديم ايران گرم و تر است .

1)التيام دهنده زخم و جراحات است .

2)جوشانده خاكشير براي رفع اسهال هاي ساده و رفع ترشحات زنانگي مفيد است .

3)خاكشير ادرار آور است .

4)خاكشير تب بر است .

5)براي دفع كرم مفيد است .

6)التهاب كليه را برطرف مي كند.

7)سرخك و مخملك را دوا مي كند .

8)خاكشير صدا را باز مي كند .

9)براي از بين بردن كهير و التهابات پوستي از خاكشير استفاده كنيد .

10)از گلها و برگهاي گياه مي توان براي رفع بيماري ناشي از كمبود ويتامين C استفاده كرد .

11)سنگ كليه را دفع مي كند.

12)براي دفع سنگ كليه مي توان خارشتر ،‌خاكشير و ترنجبين را با هم مخلوط كرده وصبح ناشتا خورد .

13)براي برطرف كردن جوشهاي صورت كه بعلت خوردن چربي و شيريني زياد ايجاد مي شود بايد جوشانده يك قاشق ترنجبين را با دو قاشق غذاخوري خاكشير مخلوط كرده و هر روز صبح ناشتا بمدت دو هفته آنرا ميل ميل كنيد تا جوشها از بين برود.

طرز استفاده:

به مبحث نسخه پيچي گياهان دارويي براي بيماري مورد نظر مراجعه نماييد

مضرات :

بعضي از افراد هنگاميكه خاكشير مي خورند ممكن است سردرد بگيرند اينگونه شاخاص بايد خاكشير را با كتيرا بخورند .

پیشگویى‏هاى نهج‏البلاغه در باره حضرت مهدى 4

پیشگویى‏هاى نهج‏البلاغه در باره حضرت مهدى 4

كلمة الله

ستاره‌‌ای درخشان

امیر مؤمنان, علی علیه السلام می‌فرمایند:

وَ قَد طَلَعَ طَالِعٌ، وَ لَمَعَ لاَمِعٌ، وَ لاَحَ لاَئِحٌ، وَ اعتَدَلَ مَائِلٌ، وَ استَبدَلَ اللَّهُ بِقَومٍ قَوماً، وَ بِیَومٍ ‏یَوماً، وَ انتَظَرْنَا الْغِیَرَ إنْتِظَارَ الْمُجدِبِ الْمَطَرَ. وَ إِنَّمَا الأَئِمَّةُ قَوَّامُ اللَّهِ عَلى خَلْقِهِ، وَ عُرَفَاؤُهُ ‏عَلى عِبَادِهِ. . . .(1)‏

 

طلوع‏كننده‏اى طالع شد و درخشنده‏اى بدرخشید و آشكار كننده‏اى آشكار گردید و آنچه به ‏انحراف گراییده بود، به حق و اعتدال برگشت و خداوند گروهى را به گروهى تبدیل، و روزى ‏را در برابر روزى قرار داد.‏‎ ‎

جز این نیست كه امامان [بر حق] پاسداران الهى بر خلق خدایند و آگاهانِ مراقب از ‏طرف او بر بندگانش. كسى به بهشت نخواهد رفت مگر اینكه آنان را بشناسد، و هیچكس ‏به دوزخ نخواهد رفت جز آنكه ایشان را انكار كند، و آنها او را جزو پیروان خود ندانند.‏‎ ‎

هدف اصلى از این وظیفه بزرگ اسلامى[شناختن امام]، ‏شناختن ویژگى‏هاى علمى، سیره اخلاقى، اجتماعى، سیاسى، و دیگر شئون امامت و ‏اعتراف عقیدتى و عملى به مقام ولایت امام علیه السلام است.

بدیهى است كه مقصود از این سخن - كه در آن شرط رفتن به بهشت را شناخت امامان، ‏و مایه رفتن به جهنم را انكار آنان اعلام نموده - شناختن و نشناختن امامان دروغین و ‏پیشوایان ظلم و گمراهى نیست.‏‎ ‎بنابراین، سایر پیشوایان و خلفا مانند معاویه، مروان و عبدالملك كه عمرشان به كشتار ‏اهل‏بیت پیامبر صلى الله علیه وآله، و كشتن و غارت مؤمنان و سادات، و پر كردن زندانها از ‏افراد بیگناه، و راه انداختن مجالس شراب و قمار صرف گردید؛ كسانى نیستند كه شناخت ‏آنها شرط سعادت و نشناختن ایشان مایه گرفتارى  باشد.‏‎ ‎

زمامداران خائن كشورهاى اسلامى و نوكران خود فروخته استعمار كه دست كمى از آنان ‏ندارند؛ باید شناختن آنها هم مایه سعادت، و نشناختن ایشان مایه ورود به جهنم باشد. ‏این امر را هیچ مسلمان عاقلى نمى‏پذیرد.‏‎ ‎

بدیهى است هدف از شناسایى امامان راستین، تنها شناختن نام آنها و نام پدرانشان و ‏اطلاع بر تاریخ ولادت و درگذشتشان نیست. هدف اصلى از این وظیفه بزرگ اسلامى ‏شناختن ویژگى‏هاى علمى، سیره اخلاقى، اجتماعى، سیاسى، و دیگر شئون امامت و ‏اعتراف عقیدتى و عملى به مقام ولایت امام علیه السلام است. همان‏گونه كه آنچه مایه ‏رفتن به بهشت و رهایى از جهنّم است؛ پیروى از آن بزرگواران است. اكنون با توجه به ‏جملات إِنَّمَا الأَئمَّةُ قَوَّامُ اللَّهِ عَلى خَلْقِهِ، وَ عُرَفاؤُهُ على عِبادِه به این نكته پى‏خواهیم برد ‏كه باید در هر عصر و دوره‏اى كسى وجود داشته باشد كه به عنوان امام و پیشوا به امور ‏بندگان بپردازد و مراقب ایشان باشد. این حقیقت انكارناپذیر جز بر اساس عقیده شیعه در ‏باره دوازده امام و تولد و حیات امام دوازدهم؛ بر هیچ فرقه‏اى از دیگر فرق  اسلامى ‏منطبق نیست.‏‎ ‎

آرى، او هم اكنون هر كجا هست به وظیفه رسیدگى به امور خلق خدا مشغول بوده و به ‏گفته محقق  طوسى قدس سره:‏‎

وجوده لطف، و تصرفه لطف آخر، و عدمه منّا؛(2) اصل وجودش لطف است و دخالتش در ‏امور لطفى دیگر، و تصرف نكردنش در امور یا غیبتش از ناحیه ماست.‏‎ ‎

‏____________‏

‏1- خطبه 152‏‎

14 گل مقدس

آیت الله بحجت در مراسم حسینی 1386

با ولایت تا شهادت